اجتماعی
در جهان امروز، زن دیگر تنها ساکن چهاردیواری خانه یا نماد مادری فداکار نیست بلکه بازیگری فعال در عرصههای اقتصادی، اجتماعی و علمی است. با افزایش سطح تحصیلات، دسترسی به بازار کار و تغییرات فرهنگی در قرن بیست و یکم حضور زنان در نقشهای حرفهای به یک ضرورت اجتماعی و اقتصادی بدل شده است. اما این تحولات در حالی رخ دادهاند که ساختارهای اجتماعی، فرهنگی و روانی هنوز در بسیاری موارد با این تغییر هماهنگ نشدهاند. در نتیجه، زن مدرن با نوعی دوگانگی بنیادین مواجه شده است: از یک سو باید به مثابه یک نیروی مولد، در جامعه مشارکت موثر داشته باشد و از سوی دیگر، همچنان وظایف سنتی خود را به عنوان مادر، همسر، مراقب عاطفی و محور خانه به دوش بکشد. این تلاقی نقشهای سنتی و مدرن، زمینهساز فشارهای روانی مزمنی شده که اثرات آن نه فقط در سطح فردی، بلکه در سلامت خانوادگی و حتی پویایی اجتماعی نمایان است. این وضعیت پیچیده، که میتوان آن را «دوگانگی زن مدرن» نامید، از منظر روانشناسی علمی با مفاهیمی چون تعارض نقش، فرسودگی روانی، اضطراب عملکرد و اختلالات وابسته به استرس قابل تحلیل است. در سطح جامعهشناختی نیز، این دوگانگی نشانگر نوعی ناسازگاری ساختاری است به گونهای که ارزشهای فرهنگی و الگوهای رفتاری هنوز با سرعت حضور زنان در فضاهای عمومی و حرفهای همگام نشدهاند. در این میان، مادران شاغل، بیش از سایر زنان، در معرض تضادهای عاطفی و فشارهای اجتماعی قرار دارند. آنها باید هم در نقش مادری کامل ظاهر شوند و هم در عرصه کار، رقابتپذیر و کارآمد بمانند. این موقعیت شکلگیری وضعیتی فرساینده است که نه تنها سلامت روان زنان، بلکه امنیت روانی کودکان، کیفیت روابط خانوادگی و حتی ساختار نیروی کار را تحت تاثیر قرار میدهد. وظیفهی تاریخی و اجتماعی ما این است که سوالات و مسائلی را در رابطه با موضوع زنان در جامعه و خانه بررسی کنیم: منشا این تعارضات چیست، چگونه عمل میکنند، چه پیامدهایی دارند و در نهایت، چه تغییرات ساختاری و فرهنگی میتواند این وضعیت را به سوی تعادل روانی و اجتماعی سوق دهد.
نقشهای چندگانه
در ادبیات روانشناسی، ایفای نقشهای متعدد بهویژه در محیطهای متضاد مانند خانه، محل کار، اجتماع از عوامل موثر بر فرسودگی روانی شناخته شده است. نظریههای نقش نشان میدهند که هرچه فرد نقشهای بیشتری را بهصورت همزمان ایفا کند، احتمال بروز تعارض نقش و فشار نقش افزایش مییابد. زنان شاغل که همزمان باید مادر، همسر، کارمند، مراقب عاطفی و گاهی حتی پرستار خانواده گسترده باشند، در معرض تنشی مداوم قرار دارند. مطالعات تجربی در روانشناسی سلامت نشان دادهاند که این فشارهای نقش میتوانند به اختلالات روانتنی، اضطراب، افسردگی، اختلالات خواب و فرسودگی هیجانی منجر شوند. به ویژه، مادران شاغل با کودکانی در سنین پیشدبستانی یا مدرسه، بهطور خاص با دشواریهایی چون «گناه مادری» و «اضطراب عملکرد» مواجهاند: آیا در خانه کافی بودهام؟ آیا در محل کار کم نگذاشتهام؟
بازتولید انتظارات سنتی
در بعد جامعه شناختی، زن مدرن در بستری سنتی و محافظه کارانه قرار گرفته که هنوز از او انتظار دارد «خانهدار نمونه» باشد، حتی اگر در بیرون از خانه کار کند. ساختارهای فرهنگی، رسانهای و حتی حقوقی در بسیاری از جوامع از جمله ایران تصویر آرمانی زن را در نقشی مادرانه و فداکارانه بازنمایی میکنند که باید فرزندانش را در اولویت مطلق قرار دهد، حتی به بهای نادیده گرفتن نیازهای شخصی و حرفهایاش. در چنین شرایطی، زن شاغل دائما در معرض نگاههای قضاوتگر جامعه است. اگر شاغل باشد و کودک او مشکلی رفتاری یا تحصیلی داشته باشد، جامعه آن را به کمکاری مادری نسبت میدهد. در حالی که اگر پدر خانواده شاغل باشد، هرگز مورد چنین داوری اخلاقی قرار نمیگیرد. این نگاه تبعیضآمیز ساختاری، خود منبعی برای تنش، خودسرزنشگری و احساس گناه در زنان است.
فشار مضاعف در طبقات پایین اقتصادی
در میان تمامی زنانی که با دوگانگی نقشهای سنتی و مدرن دست و پنجه نرم میکنند، زنان طبقات پایین اقتصادی در معرض شدیدترین و پیچیدهترین انواع فشار روانی قرار دارند. برخلاف زنان طبقه متوسط یا مرفه که ممکن است با استفاده از امکاناتی مانند مهدکودکهای خصوصی، کمکیار خانگی، یا ساعات کاری منعطف بخشی از بارهای نقش را مدیریت کنند، زنان کارگر، زنان شاغل در بخشهای غیر رسمی یا زنان سرپرست خانوار، تقریبا هیچگونه حمایت ساختاری یا تسهیلات اجتماعی دریافت نمیکنند. برای این دسته از زنان، کار کردن نه یک انتخاب برای خود تحقق بخشی، بلکه یک ضرورت اقتصادی برای بقاست. آنها نه تنها باید نیازهای معیشتی خانواده را تامین کنند، بلکه همزمان مسئولیت کامل مراقبت از کودکان، امور خانه و حمایت عاطفی از سایر اعضای خانواده را نیز بر عهده دارند. این وضعیت، به طور مکرر آنها را در معرض نوعی فشار دوگانه قرار میدهد که ریشه در فقر، تبعیض جنسیتی و ناکارآمدی حمایتهای اجتماعی دارد. بر اساس گزارشهای سازمان جهانی بهداشت، زنان در طبقات پایینتر اقتصادی نسبت به سایر زنان، میزان بالاتری از اختلالات اضطرابی، افسردگی، فرسودگی هیجانی و آسیبهای روانتنی را تجربه میکنند.
این فشارها اغلب بهصورت مزمن و بیصدا پیش میروند چرا که چنین زنانی معمولا فاقد دسترسی موثر به خدمات سلامت روان هستند، یا اساسا سلامت روان برایشان بهعنوان یک اولویت غیرقابل تحقق مطرح نیست. کودکانی که مادرانشان ساعات طولانی در محیطهای سخت و پراسترس کار میکنند، اغلب دچار نارساییهای هیجانی، مشکلات رفتاری و افت در پیوندهای دلبستگی میشوند. این وضعیت، خود حلقهی معیوب دیگری میسازد: هرچه فشار بر کودک بیشتر شود، بار روانی بر مادر نیز سنگینتر میشود.
همچنین، ساختارهای اقتصادی و قانونی موجود نیز در بازتولید این فشارها نقش دارند. نبود مهدکودکهای رایگان و باکیفیت، نبود بیمه اجتماعی برای مشاغل غیررسمی، فقدان مرخصی زایمان در بسیاری از محیطهای کار و بیثباتی شغلی، همگی عوامل ساختاریاند که بحران را تشدید میکنند. در این میان، جامعه نیز اغلب بهجای همدلی، با نگاه قضاوتگر و کلیشهای به این زنان مینگرد زنانی که هم باید نانآور خانه باشند و هم مراقب فرزندان، بی آنکه حق خستگی، فرسودگی یا نارضایتی داشته باشند. نتیجه شکلگیری پدیدهای است که میتوان آن را زن فرسوده ساختاری نامید. زنی که در سایه نابرابریهای تو در تو، نه تنها از رفاه و سلامت محروم است، بلکه از دیده شدن و شنیده شدن نیز بازمیماند.
مادرانه در جهان مدرن
بر اساس نظریه دلبستگی رابطه مادر کودک در سالهای اولیه زندگی بنیانگذار الگوی ارتباطی و هیجانی فرد در طول عمر است. این در حالی است که سبک زندگی مدرن، زمان تعامل عمیق بین مادر و کودک را به شدت کاهش داده است. نتیجه این میتواند دلبستگی ناایمن در کودک و احساس بیکفایتی مزمن در مادر باشد. از سوی دیگر، روانشناسی وجودی به ما یادآور میشود که انسان ، نیازمند تحقق خویشتن است. وقتی زنان مجبورند بین خود اصیلشان و الزامات بیرونی یکی را انتخاب کنند، در واقع دچار تجزیه درونی میشوند. این گسست روانی، در بلندمدت میتواند به افسردگی وجودی، اضطراب، ازخودبیگانگی و بیمعنایی منجر شود.
چگونه سیستمهای اجتماعی میتوانند کمک کنند؟
برای کاهش فشارهای روانی زنان شاغل و مادران، نیاز به مداخلاتی فراتر از توصیههای فردی وجود دارد مداخلاتی که در سطح ساختارهای اجتماعی، فرهنگی و سیاستگذاری معنا مییابند. نخست، نظامهای اشتغال باید با بازنگری در قوانین، خود را با واقعیت زندگی زنان تطبیق دهند. سیاستهایی نظیر افزایش مدت مرخصی زایمان، فراهم کردن امکان دورکاری یا کار پارهوقت، ایجاد مهدکودکهای دولتی در نزدیکی محل کار و نیز مرخصی والدین برای پدران، میتواند بخشی از بار مراقبتی را از دوش زنان بردارد و به توزیع عادلانهتر نقشها بین زن و مرد کمک کند. در کنار آن، آموزش عمومی نقشی کلیدی در تغییر ذهنیت سنتی جامعه ایفا میکند. رسانهها، نظام آموزش رسمی و حتی برنامههای مذهبی و فرهنگی، باید تصویر کلیشهای از زن را بازتعریف کنند تصویری که او را صرفا در نقش مادر فداکار یا همسر پشتیبان محدود میکند و سهم او را در توسعه اجتماعی نادیده میگیرد. از سوی دیگر، مردان نیز باید در این بازتعریف مشارکت فعال داشته باشند. تقسیم کار عاطفی و خانگی میان زن و مرد باید به یک ارزش اجتماعی بدل شود، نه لطف مرد به زن. این تغییر، مستلزم آموزش مهارتهای زندگی از دوران مدرسه و ترویج الگوهای مشارکتمحور در خانواده است. در سطح سیاستگذاری سلامت روان، باید امکانات رواندرمانی فردسی و گروهی در محیطهای کار، دانشگاهها و مراکز درمانی برای زنان فراهم شود تا بتوانند فشارهای نقشهای متضاد را پردازش کنند و دچار فرسودگی روانی مزمن نشوند. همچنین، مشاوره شغلی و خانواده باید بخشی از خدمات حمایتی استاندارد برای زنان باشد، نه خدمتی لوکس و تجملی. در نهایت، بدون بازنگری در ساختارهای قدرت، فرهنگ مردسالار، و مدلهای ناکارآمد حمایت اجتماعی، نمیتوان از زنان انتظار داشت همزمان چندین نقش را با کیفیت مطلوب ایفا کنند و دچار بحران هویتی یا روانی نشوند. اصلاح سیستمهای اجتماعی نه تنها به نفع زنان بلکه برای سلامت خانواده، تربیت کودکان سالمتر و پایداری اجتماعی در بلندمدت ضروری است.
زن مدرن، قهرمان بیمدال
زن امروزی در حال تجربه نوعی پارادوکس تاریخی است: او هم باید بازوی اقتصادی خانواده باشد، هم ستون عاطفی آن، هم مادر ایدهآل و هم یک شاغل و دانشجوی حرفهای و موفق. این وضعیت، بدون حمایتهای ساختاری و تغییر نگاههای اجتماعی، او را به سوی فرسودگی و ازخودبیگانگی سوق میدهد.
نادیده گرفتن این فشارهای روانی نهتنها سلامت زنان بلکه ثبات خانوادهها و نظامهای اجتماعی را نیز تهدید میکند. راه برونرفت، تنها در تکیه گاههای فردی نیست، بلکه نیازمند بازسازی روابط قدرت، بازنگری در سیاستگذاریهای اجتماعی و بازآموزی فرهنگی در سطح جامعه است.
جدیدترین اخبار
رکورد معاملات شمش طلا در بورس کالا شکسته شد
سه کشتیگیر ایرانی دوپینگ کردند/ محرومیت ۳ ساله برای سهیلی و رضایی
حواشی هفته
چهارمین مرحله معوقات متناسبسازی ۱۴۰۳ بازنشستگان فولاد پرداخت شد
محمدعلی آموزگار؛ قاضی، وکیل و نمایندهای برای توسعه بنادر جنوب
خواجه عطا؛ حکمرانی فراموششده در جغرافیای هرمز
بندرعباس؛ از جرون تا قلب تپنده تجارت خلیج فارس
برای یادگیری هنر، هیچ وقت دیر نیست
والیبالیستهای ایران با شکست قزاقستان استارت زدند
اعزام دختران هرمزگانی به مسابقات قهرمانی کشور
احتمال بروز گرد و خاک و کاهش کیفیت هوا در برخی نقاط هرمزگان
فایل کتابهای درسی سال تحصیلی ۱۴۰۵–۱۴۰۴ منتشر شد
شهریه مدارس غیردولتی اعلام شده/ اخذ شهریه بیشتر با توافق خانواده صورت می گیرد
دوگانهسوز کردن رایگان خودروهای شخصی کلید خورد
مطالبه خسارت تاخیر تادیه در حقوق ایران
شنبه یکم شهریورماه ادارات هرمزگان تعطیل شد