21

مهر

1404


اقتصادی

21 مهر 1404 09:10 0 کامنت

دهه‌ای که آمریکا باخت اما در نهایت پیروز شد

در اواخر قرن بیستم، همه چیز حاکی از افول آمریکا بود. کارخانه‌های دیترویت نیمه‌تعطیل بودند، بازار خودرو در دستان تویوتا و هوندا بود، و شرکت‌هایی مانند سونی و توشیبا کیفیت را از انحصار آمریکایی‌ها خارج کرده بودند. رسانه‌ها از «جنگ اقتصادی» میان واشنگتن و توکیو می‌نوشتند، و تحلیلگران از پایان برتری صنعتی آمریکا سخن می‌گفتند. اما اقتصاد، برخلاف شطرنج، قواعد ثابت ندارد. در همان زمانی که ژاپن با دقت مهندسی و نظم اداری در حال کامل کردن قواعد بازی بود، آمریکا بی‌سروصدا در حال عوض کردن خودِ بازی بود. از دل شکست‌ها، ورشکستگی‌ها و ریسک‌های به ظاهر بی‌منطق، فرهنگی تازه زاده شد؛ فرهنگی که شکست را نه شرمساری، بلکه آزمایش می‌دانست. در سیلیکون‌ولی، نسلی از کارآفرینان ظهور کرد که با لپ‌تاپ و تخیل، آینده را دوباره طراحی کردند. آمریکا شاید در صنعت سنتی باخته بود، اما در صنعتی تازه به نام اقتصاد دیجیتال، بازی را از نو اختراع کرد.

نظمِ بیش‌از‌حد، دشمن پیشرفت

ژاپن در دهه‌های پایانی قرن بیستم، نماد کارایی و نظم بود. مدیریت دقیق، برنامه‌ریزی منسجم و انضباط کاری مثال‌زدنی، کشوری ساخته بود که ظاهراً هرگز اشتباه نمی‌کرد. اما همین نظم، به تدریج تبدیل به قفسی شد که خلاقیت را خفه کرد.

در فرهنگ مدیریتی ژاپن، اشتباه لکه‌ای بر اعتبار بود، نه فرصتی برای یادگیری. در مقابل، در سوی دیگر اقیانوس، آمریکایی‌ها شکست را بخشی از فرآیند رشد می‌دانستند، هزینه‌ای برای فهمیدن آنچه کار نمی‌کند. کارل بندیکت فری، اقتصاددان دانشگاه آکسفورد، می‌گوید: «در ژاپن، شکست پایان بود؛ در آمریکا، نقطه‌ی آغاز.» نتیجه روشن بود: ژاپن در بهبود مهارت داشت، اما در دگرگونی ناتوان ماند. نظمی که روزی عامل رشد بود، حالا مانع جهش شده بود. در عوض، همان بی‌نظمی آمریکایی که اغلب نشانه‌ی بی‌ثباتی تلقی می‌شد، به موتور نوآوری بدل شد.

چین؛ ژاپن قرن بیست‌و‌یکم

چهار دهه بعد، همان الگو با نامی تازه تکرار شده است: چین. رشد خیره‌کننده، سیاست‌های صنعتی هدفمند و سرمایه‌گذاری عظیم در فناوری، پکن را به ابرقدرت تولید جهان تبدیل کرده است. چین در مهندسی معکوس و ساخت دقیق پیشرو است، اما در نوآوری بنیادی هنوز فاصله دارد.

در چین هنوز دولت مسیر را طراحی می‌کند، اما تجربه‌ی سیلیکون‌ولی نشان داده که نوآوری نسخه‌پذیر نیست، از آزادی، خطا و جسارت تغذیه می‌کند. ژاپن در دهه‌ی ۱۹۸۰ ثابت کرد نظم می‌تواند رشد بیاورد، اما خلاقیت به هرج‌ومرج کنترل‌شده نیاز دارد. چین امروز نیز بر همان مرز باریک راه می‌رود: میان کنترل و رهایی، میان تقلید و تخیل.

سؤال این است که آیا پکن می‌تواند از مرحله‌ی نظم به مرحله‌ی نبوغ عبور کند؟ از کارخانه به فلسفه و از تراشه به تخیل؟

فلسفه‌ی رشد؛ کنترل در برابر آزادی

در رقابت میان ایالات متحده و چین، اختلاف اصلی نه در فناوری است، نه در سرمایه؛ بلکه در فلسفه‌ی پیشرفت. دو قدرت اقتصادی، دو جهان‌بینی متفاوت را نمایندگی می‌کنند: یکی رشد را در آزادی، تجربه و ریسک می‌بیند؛ دیگری در نظم، برنامه‌ریزی و کنترل. در مدل آمریکایی، پیشرفت از پایین به بالا شکل می‌گیرد، از ذهن‌های کنجکاوی که در گاراژها و استارتاپ‌ها، آینده را می‌سازند. در مدل چینی، مسیر از بالا تعیین می‌شود، از طرح‌های پنج‌ساله و سیاست‌های صنعتی متمرکز. کارل بندیکت فری، اقتصاددان دانشگاه آکسفورد، می‌گوید: «قدرت آمریکا در نبوغ فردی است، نه در برنامه‌ریزی جمعی.»

چین می‌خواهد رشد را طراحی کند؛ آمریکا ترجیح می‌دهد آن را تجربه کند. در چین، اطمینان ارزش است؛ در آمریکا، احتمال فضیلت. چینی‌ها از خطا می‌ترسند، آمریکایی‌ها از تکرار. اما اقتصاد جهانی، نه به محافظه‌کاران پاداش می‌دهد و نه به برنامه‌ریزان، بلکه به آن‌هایی که جرات می‌کنند اشتباه کنند و از آن بیاموزند. در ظاهر، نظم همواره برنده است؛ اما تاریخ اقتصاد نشان می‌دهد که بزرگ‌ترین انقلاب‌ها از دل بی‌نظمی‌های خلاق بیرون آمده‌اند. نظم، رشد می‌آورد، اما آزادی، جهش.

هوش مصنوعی؛ میدان نبرد قرن جدید

جنگ قرن بیست‌ویکم دیگر در زمین و دریا نیست؛ در سرورها و ابرهای داده جریان دارد. هوش مصنوعی همان عرصه‌ای است که قدرت اقتصادی آینده در آن تعیین می‌شود. چین در داده، زیرساخت و سرعت گسترش فناوری برتری دارد، اما آمریکا در قلمرویی پیشتاز است که ماشین هنوز قادر به بازتولید آن نیست: تخیل. در پکن، الگوریتم‌ها برای تحقق اهداف طراحی می‌شوند؛ در سیلیکون‌ولی، اهداف از دل الگوریتم‌ها زاده می‌شوند. با این حال، این برتری نیز مطلق نیست. اگر چین بتواند نظام آموزشی خود را از حفظ‌محوری به خلاقیت‌محوری تغییر دهد، ممکن است همان جهشی را تجربه کند که روزی آمریکا را از ژاپن متمایز کرد.

تهدید واقعی برای آمریکا

با وجود این، کارشناسان هشدار می‌دهند که بزرگ‌ترین خطر برای آمریکا در شرق آسیا نیست، بلکه در قلب خودِ سیلیکون‌ولی نهفته است؛ جایی که نوآوری روزی از آزادی زاده شد، اما اکنون زیر سایه‌ی تمرکز قدرت چند شرکت بزرگ قرار گرفته است: OpenAI، Google و NVIDIA. وقتی خلاقیت در انحصار چند بازیگر محدود شود، نوآوری در معرض رکود قرار می‌گیرد. آمریکا روزگاری از دل رقابت، جسارت و شکست برخاست. اما اگر امروز به تمرکز قدرت و محافظه‌کاری تن دهد، ممکن است همان سرنوشتی را تجربه کند که در دهه‌ی ۱۹۹۰ گریبان ژاپن را گرفت: رکود در میان نظم. سیلیکون‌ولی اگر به‌جای خلاقیت، به خودتحسینی دچار شود، از قهرمان قرن بیستم به تماشاگر قرن بیست‌ویکم بدل خواهد شد.

آینده از آنِ یادگیرندگان است

رقابت امروز آمریکا و چین، نبرد دو کشور نیست؛ نبرد دو ذهنیت است. یکی بر نظم، کنترل و پیش‌بینی تکیه دارد، و دیگری بر تجربه، آزمون و خطا، و آزادی اندیشه. در نهایت، آینده به کشوری تعلق دارد که بتواند سریع‌تر اشتباه کند و هوشمندانه‌تر اصلاح شود. در جهانی که هوش مصنوعی به مغز اقتصاد جهانی تبدیل شده است، برنده نه آن است که بیشتر می‌سازد، بلکه آن است که بهتر یاد می‌گیرد. قدرت آینده نه در حجم داده، بلکه در عمق درک نهفته است؛ در توانایی ملت‌ها برای تبدیل خطا به تجربه، و تجربه به خرد. چین می‌سازد، آمریکا می‌آفریند، و آینده، از آنِ کسانی است که هر دو را می‌فهمند.

روزنامه صبح ساحل

دیدگاه ها (0)
img
خـبر فوری:

مهار آتش‌سوزی در مجتمع تجاری اطلس درگهان قشم