05

آذر

1404


اجتماعی

24 آبان 1404 10:23 0 کامنت

نشانه‌ی طبقه اقتصادی

در جهان امروز، کتاب دیگر فقط منبع دانایی نیست بلکه نشانه‌ای فرهنگی است. در کافه‌ها، قاب عکس‌ها و شبکه‌های اجتماعی، کتاب گاه بیش از آنکه خوانده شود، دیده می‌شود. این دیده‌شدن، در زبان جامعه‌شناسی پی‌یر بوردیو، چیزی فراتر از نمایش فردی است: بازتولید سرمایه فرهنگی. بوردیو در نظریه خود از سه نوع سرمایه سخن می‌گوید اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی، و نشان می ‌دهد چگونه طبقات اجتماعی با بهره‌گیری از این سرمایه‌ها جایگاه خود را تثبیت می‌کنند. کتاب، در این میان، یکی از بارزترین اشکال سرمایه فرهنگی عینی است شیئی که در ظاهر، حامل دانش است اما در باطن، نشان‌دهنده موقعیت اجتماعی. خانواده‌های متمولی که از کودکی فرزندانشان را در محیطی مملو از کتاب پرورش می‌دهند، نه فقط به آن‌ها سواد خواندن، بلکه سلیقه فرهنگی و عادت‌واره خاصی منتقل می‌کنند. این عادت‌‌واره است که تعیین می‌کند چه می‌خوانیم، چرا می‌خوانیم و حتی چگونه کتاب را در دست می‌گیریم. به بیان دیگر، کتابخوانی یک کنش خنثی نیست بلکه شکلی از تمایز طبقاتی است که در ظاهر فرهنگی افراد بازتاب می‌یابد.

میل به تمایز

در جوامع مدرن که تمایز طبقاتی دیگر فقط از مسیر ثروت اقتصادی ممکن نیست، ظاهر فرهنگی نقش پررنگ‌تری یافته است. فرد تحصیل‌کرده طبقه متوسط ممکن است درآمدی کمتر از تاجر یا کارمند دولتی داشته باشد، اما با اتکا به سرمایه فرهنگی خود یعنی آشنایی با نویسندگان، ترجمه‌ها و حضور در فضاهای فرهنگی نوعی تمایز اجتماعی به دست می‌آورد. مطالعه، در این معنا، به ابزاری برای "تمایز" بدل می‌شود تمایزی که نه از مسیر دارایی مادی، بلکه از راه سلیقه و گفتار فرهنگی شکل می‌گیرد. بوردیو معتقد بود طبقات بالا با تحمیل معیارهای زیبایی‌ شناختی و فرهنگی خود، ذائقه فرهنگی سایر طبقات را تنظیم می‌کنند. در چنین ساختاری، کتاب نه فقط ابزاری برای اندیشیدن، بلکه نشانه‌ای برای متفاوت بودن است. در شبکه‌های اجتماعی امروز، این پدیده به‌وضوح دیده می‌شود: بسیاری از کاربران عکس کتاب‌هایی از داستایوفسکی، تولستوی و سایر نویسندگان مشهور را منتشر می‌کنند، بی ‌آنکه لزوما آن‌ها را خوانده باشند. این رفتار، به تعبیر روانشناسی اجتماعی، نوعی بازنمایی هویت فرهنگی است تلاشی برای پیوستن به گروهی که از نظر نمادین "با‌فرهنگ‌تر" تلقی می‌شود.میل به ظاهر فرهنگی، در سطح روانی، از نیاز انسان به تعلق و تایید اجتماعی سرچشمه می‌گیرد. افراد با نمایش علاقه به فرهنگ، در پی آنند که خود را در طبقه‌ای برتر تعریف کنند، حتی اگر از نظر اقتصادی یا تحصیلی چنین جایگاهی نداشته باشند. این میل، ریشه در اضطراب‌های مقایسه‌ای عصر مدرن دارد عصری که در آن تصویر فرهنگی از خود به اندازه خود فرهنگ اهمیت یافته است.

سرمایه فرهنگی و نابرابری ساختاری

اما در سوی دیگر این نمایش فرهنگی، واقعیتی تلخ وجود دارد: دسترسی نابرابر به منابع فرهنگی. کتاب در ظاهر کالا‌یی ارزان است، اما در عمل، محصولی طبقاتی است.قیمت کتاب، کمبود کتابخانه‌های عمومی و نظام آموزشی حافظه‌محور، همگی موانعی‌اند که طبقات پایین را از تجربه لذت مطالعه دور نگه می‌دارند. در نگاه بوردیو، نابرابری فرهنگی همواره بازتولید می‌شود خانواده‌‌هایی که خود از مطالعه دورند، امکان انتقال سرمایه فرهنگی به فرزندانشان را ندارند. نتیجه آن است که کتابخوانی به رفتاری خاص طبقه متوسط و بالا بدل می‌شود و طبقات پایین، از همان کودکی، در چرخه‌ای از فقر فرهنگی گرفتار می ‌شوند. این فقر فرهنگی، صرفا ناشی از نداشتن کتاب نیست بلکه حاصل احساس بی‌‌ارتباطی با فرهنگ رسمی است. فردی که در خانواده‌ای بزرگ شده که مطالعه در آن ارزش محسوب نمی‌‌شود، نه ‌تنها مهارت، بلکه انگیزه‌ای برای خواندن ندارد. به تعبیر روانشناسی اجتماعی، او در معرض نوعی بیگانگی فرهنگی است. احساس می‌کند کتاب به او تعلق ندارد، زبانش بیگانه است و محتوایش به زندگی روزمره‌اش ربطی ندارد.

بعد روانشناختی

در تحلیل روانشناسی این جریان، باید از سه مؤلفه سخن گفت: احساس بی‌کفایتی، ناامیدی و اضطراب اجتماعی. بسیاری از افراد در طبقات فرودست، در نتیجه‌ی تجربه‌ی شکست‌های آموزشی یا محرومیت از آموزش باکیفیت، نسبت به توانایی‌‌های ذهنی خود احساس ضعف دارند. این احساس، که در روانشناسی به «درماندگی آموخته‌شده» شباهت دارد، موجب می ‌شود فرد حتی پیش از شروع مطالعه، خود را ناتوان از فهم بداند. او ممکن است جمله‌‌هایی مانند من کتاب‌فهم نیستم یا این چیزها به درد ما نمی‌خورد را تکرار کند نه از سر بی‌علاقگی، بلکه از ترس مواجهه با چیزی که به نظرش از عهده‌اش خارج است. دوم، کتاب در معنای فرهنگی خود، وعده‌ی رشد و تحول می‌دهد. اما برای فردی که سال‌ها در ساختار فقر و بی‌عدالتی زیسته، این وعده باورپذیر نیست. او ممکن است در سطح ناخودآگاه مطالعه را بی‌فایده بپندارد چرا که تجربه زیسته‌اش به او آموخته دانستن، الزاما تغییری در زندگی‌اش ایجاد نمی‌کند. این همان نقطه‌ای است که روانشناسی فردی با جامعه ‌شناسی ساختاری مرتبط می‌کند: وقتی فقر، امید را از میان می‌برد، میل به دانستن نیز از بین می رود. در بسیاری از محیط‌های فقیر، خواندن کتاب می‌تواند رفتاری غیر عادی تلقی شود. فردی که کتاب در دست دارد، ممکن است مورد تمسخر یا قضاوت قرار گیرد گویی مطالعه عملی بی‌فایده یا نمایشی است. این فشار اجتماعی، در روانشناسی اجتماعی با مفهوم هنجار گروهی تبیین می‌شود: افراد برای حفظ تعلق به گروه، از رفتارهایی که آن را تهدید می‌کند پرهیز می‌کنند. در نتیجه، مطالعه در چنین محیطی نه ‌تنها ارزش محسوب نمی‌شود، بلکه گاه نشانه‌ای از فاصله گرفتن از جمع تلقی می‌گردد.

کتاب و شرم طبقاتی

شرم، شاید پنهان‌ترین و در عین‌حال عمیق‌ترین احساس در چنین شرایطی باشد. شرم از ندانستن، از اشتباه خواندن، از نداشتن زبان آشنا با جهان کتاب. روانشناسان معتقدند شرم، هیجانی است که هویت فرد را هدف می‌گیرد، نه فقط رفتارش را. بنابراین فردی که احساس شرم فرهنگی دارد، نه تنها نمی‌گوید من کتاب نمی‌خوانم، بلکه به‌تدریج باور می‌کند من اهل کتاب نیستم. این شرم، به‌ویژه در مواجهه با طبقات فرهنگی‌تر، تشدید می‌شود مانند دانش‌آموزی از خانواده کم‌ درآمد که در کلاس ادبیات، از ترس اشتباه تلفظ کردن نام نویسنده‌ای خارجی، سکوت می‌کند. چنین تجربه‌‌هایی در طول زمان به ساخت نوعی خودپنداره فرهنگی پایین می‌انجامند یعنی تصویری از خود به ‌عنوان فردی که در جهان فرهنگ جایی ندارد. از این منظر، قضیه تنها پیامد فقر اقتصادی نیست، بلکه ساختاری روانی است که از تداوم تحقیر، طرد و بی‌اعتمادی نسبت به نظام فرهنگی رسمی پدید می‌آید.

امتیاز ناپیدا

برای طبقات برخوردار، کتابخوانی اغلب به ‌صورت طبیعی در جریان زندگی اتفاق می‌افتد. کودک از کودکی با صدای کتابخوانی والدین می‌خوابد، در خانه کتابخانه می‌بیند و در مدرسه‌ای تحصیل می‌کند که خواندن تشویق می‌شود. در این فضا، مطالعه بخشی از عادت‌‌واره فرهنگی است نه وظیفه‌‌ای آموزشی.

در مقابل، در خانواده‌هایی که دغدغه‌ی معیشت بر همه چیز سایه انداخته، مطالعه فعالیتی لوکس و دور از دسترس تلقی می‌شود. در چنین محیطی، کتاب نه تنها سرمایه فرهنگی تولید نمی‌ کند، بلکه گاه هزینه فرهنگی محسوب می ‌شود، هزینه‌ای از جنس فاصله گرفتن از واقعیت اقتصادی روزمره. این شکاف، دقیقا همان چیزی است که بوردیو آن را بازتولید نابرابری فرهنگی می‌نامد: نظامی که از طریق آموزش، زبان رسمی و ارزش‌‌گذاری‌های فرهنگی، فاصله طبقاتی را تثبیت می‌کند، بی ‌آنکه در ظاهر تبعیضی آشکار رخ دهد.

از خواندن برای تمایز تا خواندن برای رهایی

با وجود همه این تمایزها، کتاب هنوز می‌تواند ابزار رهایی باشد اگر معنا و دسترسی آن دگرگون شود. خواندن برای تمایز همان است که در طبقات فرهنگی‌تر رواج دارد مطالعه برای ساخت هویت فرهنگی و نمایش تمایز نمادین. اما خواندن برای رهایی، خواندنی است که به فرد امکان می‌دهد از مرزهای ذهنی خود عبور کرده و به آگاهی طبقاتی برسد خواندنی که از احساس ناتوانی به درک قدرت، از شرم به خودآگاهی و از انفعال به کنش می‌رسد.

برای تحقق چنین خواندنی، سیاست فرهنگی باید نه بر تولید انبوه کتاب، بلکه بر دسترسی عادلانه به تجربه مطالعه متمرکز شود: کتابخانه‌‌های عمومی، برنامه‌های ترویج خواندن در محلات کم ‌برخوردار و آموزش لذت خواندن در مدارس. در سطح روانی نیز، مطالعه باید از بار ارزشی و قضاوتی خود رها شود.

وقتی مطالعه نه نشانه‌ای از فرهنگی بودن بلکه تجربه‌ای انسانی و قابل‌دسترس تلقی شود افراد بیشتری می‌توانند بدون ترس از قضاوت، به جهان کتاب وارد شوند.

در نهایت، الگوهای مطالعه در جامعه ما چیزی بیش از عادت‌های فردی‌اند آن‌ها آینه‌ای از ساختار طبقاتی و هیجانی جامعه‌اند. کتاب، در دستان یک فرد مرفه، ممکن است نشانه‌ای از تمایز فرهنگی باشد و در دستان فردی محروم، آرزویی برای رهایی. اما هر دو شکل، به نوعی از اضطراب اجتماعی حکایت دارند: اضطراب تمایز در طبقات بالا و اضطراب بیگانگی در طبقات پایین.

روزنامه صبح ساحل

دیدگاه ها (0)
img
خـبر فوری:

حقوق 1405 کارمندان دولت مشخص شد