اجتماعی
در سالهای اخیر، در اتاقهای درمان، پارکها، مدارس و حتی جمعهای خانوادگی، صحنهای تکراری دیده میشود: والدینی که از اضطراب، بیقراری یا حساسیت بیش از اندازهی فرزندشان میگویند. گویی نسلی از کودکان در حال رشد است که بیش از هر نسل دیگری، دلنگران، ناپایدار است و زودتر خسته میشود.
اما پرسش اساسی این است که این اضطراب از کجا میآید؟ آیا واقعا کودکان ما مضطربتر به دنیا میآیند یا در فضای روانی تازهای رشد میکنند که اضطراب در آن نهادینه شده است؟ زندگی مدرن با شتاب، فشار و نااطمینانی مزمن، والدین را در وضعیتی قرار داده که همواره در حالت آماده باش روانی به سر میبرند. آنها در چرخهای گرفتارند که میان کار، تربیت، هزینهها و انتظارات اجتماعی میچرخد، بیآنکه فرصتی برای تنفس یا بازسازی عاطفی داشته باشند. در چنین شرایطی، اضطراب به بخش عادی زیست خانوادگی بدل میشود نه بهصورت فریاد و بحران، بلکه در لحنها، نگاهها و سکوتهای روزمره. روانشناسی به ما میگوید که اضطراب والدین تنها تجربهای فردی نیست، بلکه کیفیتی از رابطه است که در فضای هیجانی خانه تنیده میشود و به طور ناخودآگاه به کودک منتقل میگردد. کودک، به ویژه در سالهای نخست رشد، هنوز واژگان و مفاهیم شناختی برای درک وضعیت ندارد او از بدن، لحن و نگاه والد میآموزد که جهان امن است یا نه. از همینرو، اضطراب والد، به شکلی پنهان اما ماندگار زیربنای هیجانی کودک را شکل میدهد. از سوی دیگر، روانشناسی اجتماعی نشان میدهد که این اضطراب فردی، ریشه در اضطراب جمعی دارد جامعهای که در آن نا امنی اقتصادی، فشار فرهنگی و رقابت اجتماعی نهادینه شده است، والدینی میسازد که حتی در آرام ترین لحظات نیز احساس کمبود و تهدید میکنند و درست در این نقطه است که کودک، ناخواسته، میراثدار اضطرابی میشود که هرگز از آن او نبوده است.
جامعه و اضطراب کودک
زندگی مدرن، با ریتم تند، فشارهای اقتصادی، ناامنی شغلی و رقابت اجتماعی، زیستجهان والدین را دگرگون کرده است. والدینی که ناچارند برای تامین معاش، پیشرفت شغلی و مراقبت از فرزندان خود به طور هم زمان چند نقش را بر دوش بکشند، اغلب در وضعیت فرسودگی روانی مزمن قرار دارند. اضطراب در این بستر نه تنها یک حالت هیجانی زودگذر، بلکه یک وضعیت پایدار زیستی-روانی است. تحقیقات روانشناسی نشان می دهد که اضطراب در سطح خانوادهها، همچون یک ویروس هیجانی در میان اعضا منتقل میشود. کودکان، بهویژه در سالهای اولیه زندگی، هنوز فاقد ساز و کارهای شناختی پیشرفته برای درک علی موقعیتها هستند آنها از طریق مشاهده، لحن صدا، چهره، ریتم گفتار و کیفیت تماس بدنی، اضطراب والد را درونی میکنند. به بیان دقیقتر کودک آنچه را والد تجربه میکند، میزیَد، حتی اگر هنوز واژهای برای آن نیاموخته باشد.
اضطراب والدین
اضطراب والدین به ویژه در مادران، یکی از پیشبینیکنندههای مهم اختلالات هیجانی در کودکان به شمار میآید. بر اساس مدلهای دلبستگی تجربهی نخستین پیوند عاطفی میان والد و کودک، نقش تعیینکنندهای در شکلگیری تنظیم هیجانی دارد. اگر مادر یا پدر درگیر اضطراب مزمن باشند، معمولا واکنشهای ناپایدار، بیشازحد محافظهکارانه یا گاه بیتفاوتی هیجانی از خود نشان میدهند. کودکی که در چنین بستری رشد میکند، بهجای تجربهی ایمنی، با نوعی دگرگونی مداوم در کیفیت حضور والد مواجه میشود: گاه والد بیش از اندازه نگران و کنترلگر است، گاه خسته و کنارهگیر. نتیجهی این نوسان هیجانی، شکلگیری الگویی ناپایدار از رابطه و احساس ناایمنی درونی است. در بزرگسالی، این افراد ممکن است به اضطراب تعمیمیافته، وسواسهای فکری یا ناتوانی در مدیریت تنشها دچار شوند. از منظر عصبروانشناسی نیز، مطالعات تصویربرداری مغزی نشان دادهاند که در کودکانی که در فضای خانوادگی پراضطراب زندگی میکنند، نواحی مرتبط با ترس و هشدار در مغز (مانند آمیگدالا) بیش فعال میشود. این بیشفعالی در درازمدت میتواند بر شبکههای تنظیم هیجانی در قشر پیشپیشانی تاثیر بگذارد و توانایی کودک برای آرامسازی خود را کاهش دهد.
والدین مضطرب، جهان پرخطر
اضطراب والدین صرفا یک تجربه درونی نیست بر شیوهی فرزندپروری نیز اثر مستقیم دارد. والد مضطرب معمولا جهان را جای ناامنی میبیند و این برداشت را ناخواسته به کودک منتقل میکند. آنها تمایل دارند کودک را بیش از حد کنترل کنند، آزادیاش را محدود سازند یا دائما در پی پیشگیری از خطر باشند. در نتیجه، کودک یاد نمیگیرد که با نااطمینانیهای زندگی مواجه شود او در مواجهه با کوچکترین موقعیت جدید، مضطرب یا اجتنابگر میشود. در مقابل، برخی والدین بهدلیل خستگی و فرسودگی روانی ناشی از اضطراب، دچار نوعی بیحسی هیجانی میشوند. در این حالت، تماس عاطفی با کودک کاهش مییابد، گفتگوهای روزمره سطحیتر میشوند و پیوند میان والد و کودک تضعیف میشود. از دیدگاه روانتحلیلگری، چنین وضعیتی میتواند موجب تثبیت نوعی خلا هیجانی در روان کودک شود احساسی مبهم از اینکه «چیزی کم است» یا «هیچکس واقعا مرا نمیبیند».
اضطراب اجتماعی و کودکی در خطر
فراتر از سطح فردی، اضطراب والدین بازتابی از اضطراب اجتماعی نیز هست. جامعهای که آیندهی اقتصادیاش مبهم است، نابرابری در آن رو به افزایش است و احساس ناامنی جمعی در آن موج میزند، زمینهساز اضطراب گسترده میان والدین میشود.
در چنین جامعهای، کودکان نهفقط از والدین، بلکه از کل فضای فرهنگی، پیامهایی از نگرانی، بیاعتمادی و رقابت دریافت میکنند. در روانشناسی اجتماعی، به این پدیده اضطراب فرهنگی گفته میشود؛ وضعیتی که در آن یک نسل اضطراب خود را به نسل بعدی منتقل میکند، بدون اینکه الزاما بحران مشخصی رخ داده باشد. برای مثال، پدری که در دوران کودکیاش شاهد ناامنی یا بحران اقتصادی بوده، ممکن است در بزرگسالی حتی در شرایط پایدار نیز ناخودآگاه اضطراب را بازتولید کند و به فرزندش منتقل نماید.
نقش رسانه در تشدید اضطراب والدین
زندگی دیجیتال نیز بر این اضطراب افزوده است. والدینی که در معرض بمباران خبری دائمی، مقایسههای شبکههای اجتماعی و فشار برای کامل بودن قرار دارند معمولا خود را ناکافی میبینند. در نتیجه، نوعی اضطراب عملکردی شکل میگیرد: والد میخواهد بهترین باشد، بینقص فرزند تربیت کند و همزمان از هر خطایی پرهیز کند. اما چنین کمالگرایی ناشی از اضطراب، نه تنها آرامش خانواده را برهم میزند، بلکه کودک را نیز از رشد هیجانی سالم بازمیدارد. از منظر بالینی، این وضعیت به انتقال اضطراب از راه الگوگیری شباهت دارد: کودک میآموزد که جهان پرخطر است، اشتباه ممنوع است و ارزش شخصی وابسته به عملکرد است. این سه باور، هستهی بسیاری از اختلالات اضطرابی و افسردگی در نوجوانی و بزرگسالی محسوب می شوند.
چگونه میتوان این چرخه را متوقف کرد؟
نخستین گام، آگاهی والدین از اضطراب خود است. بسیاری از والدین تا زمانی که علائم در کودک آشکار نشود، متوجه اضطراب خود نمیشوند. درمانگران بالینی توصیه میکنند والدین به نشانههایی چون بیقراری، خوابپریشی، خستگی ذهنی، یا کنترل بیش از حد توجه کنند و در صورت تداوم، از مشاوره روانشناختی بهره ببرند.
دوم، پذیرش ناکامل بودن است. کودک بیش از هر چیز به والد واقعی نیاز دارد، نه والد کامل. والدینی که میتوانند اشتباه کنند، اما آن را میپذیرند و دربارهاش با کودک گفتگو میکنند، امنیت بیشتری منتقل میکنند تا والدینی که همواره میکوشند چهرهای بینقص از خود نشان دهند. سوم، بازسازی زمانهای آرام خانوادگی است. در دنیایی که سرعت بر همه چیز غلبه کرده، لحظات بدون هدف، بدون برنامه و بدون فشار برای مفید بودن، برای کودک حیاتی است.
بازی آزاد، گفتگوهای بدون قضاوت و وقتگذرانی آرام با والد، فرصتهایی هستند که مغز کودک را برای تنظیم هیجانات تقویت میکنند. چهارم، کاهش مواجهه با رسانهها و مقایسههای اجتماعی است. کودکان نیاز دارند والدینی ببینند که گاهی تلفن را کنار میگذارند، خاموشی را تاب میآورند و میتوانند در لحظه حاضر باشند. این حضور روانی، بیش از هر ابزار آموزشی یا محتوای تربیتی، رشد هیجانی کودک را تضمین میکند.
آموزش امنیت از نگاه والد
کودکان امروز در جهانی رشد میکنند که اضطراب، تقریبا بهصورت ساختاری در آن تعبیه شده است. از مدرسه و رسانه گرفته تا روابط اجتماعی، پیامهای ناامنی و رقابت بهطور مداوم بازتولید میشوند. در چنین شرایطی، خانواده میتواند تنها پناهگاه ایمنی روانی کودک باشد به شرطی که والدین پیش از هر چیز، به اضطراب خود آگاه شوند و آن را به رسمیت بشناسند. در نهایت، شاید مهمترین پیامی که میتوان به والدین امروز داد این باشد: کودک بیش از آنکه از حرفهای شما بیاموزد، از حالت بدن، نگاه و لحنتان یاد میگیرد. اگر در نگاه شما آرامش باشد، جهان برای او امنتر میشود.
روزنامه صبح ساحل
جدیدترین اخبار
تاکید استاندار هرمزگان بر آمادگی کامل استان برای مقابله با آنفلوانزا
رشد ۶۸ درصدی تامین ارز واردات شیرخشک
کشف ۴۸۵ هزار نخ سیگار قاچاق در بندرعباس
کشف ۳۲ هزار لیتر سوخت قاچاق در خمیر
نتایج نهایی آزمون دانشنامه تخصصی دندانپزشکی اعلام شد
استقبال چشمگیر مردم کویت از آثار نویسندگان ایرانی
فعالیت مدارس و دانشگاههای هرمزگان در روزهای ۶، ۸ و ۹ آذرماه غیر حضوری شد
جذب کارشناس کشتیرانی در دپارتمان حملونقل دریایی گروه IKJ
اردوی جهادی سلامت محور در بندرخمیر برگزار شد
استاندار هرمزگان: آماده مقابله با موج جدید آنفلوانزا هستیم
دور جدید پیش فروش محصولات شرکت سایپا
خودروهایی که در تست ایمنی رد شوند، اجازه تولید ندارند
سقف گرانترین پرواز ۶ میلیون و ۹۰۰ هزار تومان/ بلیتها از نرخ تعیین شده ارزانتر فروخته میشوند
تهران آلودهترین شهر جهان شد
تغییر ساعت و ورزشگاه سه مسابقه از هفته یازدهم لیگ برتر فوتبال