05

آذر

1404


اجتماعی

30 مهر 1404 08:48 0 کامنت

حتی اگر از رسانه‌ها فاصله بگیریم و صرفا به جمع‌های دوستانه یا خانوادگی سر بزنیم، اغلب مکالمات نیز رنگ و بوی گلایه، دلسردی و نگرانی از آینده دارد. گویی جامعه معاصر، چه در عرصه عمومی و چه در زندگی روزمره، با لنزی سیاه‌رنگ به جهان نگاه می‌کند. پرسش مهم این است: چرا چنین گرایشی در میان ما ریشه‌‌‌دار شده است؟ آیا ما ذاتا تمایل داریم بیشتر بر بدی‌ها تمرکز کنیم یا ساختارهای اجتماعی و فرهنگی این گرایش را تشدید کرده‌اند؟ روانشناسان مفهومی دارند به نام سوگیری منفی، یعنی همان تمایل طبیعی مغز برای توجه بیشتر به تهدیدها تا فرصت‌ها. این سازوکار در طول تاریخ برای بقا حیاتی بوده است کسی که سریعتر متوجه خطر می‌شد، احتمال بیشتری برای زنده ‌ماندن داشت. اما در جهان امروز، این ویژگی زیستی در بستر رسانه‌ها و شبکه‌های اجتماعی به شکل دیگری عمل می‌کند: ما دیگر نه صرفا با تهدید حیوانی در کمین، بلکه با هزاران تصویر و روایت منفی در هر لحظه روبه‌رو هستیم. نتیجه آن است که احساس ناامنی، اضطراب و بدبینی به تجربه‌ی عمومی بدل شده است.

میراث تکاملی یا دام اجتماعی؟

روا‌شناسان از پدیده‌ای به نام «سوگیری منفی» سخن می‌گویند. این مفهوم به گرایش طبیعی انسان‌ها برای توجه بیشتر به رویدادهای تهدید کننده و ناراحت‌کننده نسبت به وقایع مثبت اشاره دارد.

در دوران ابتدایی حیات بشر، این تمایل برای بقا ضروری بود کسی که زودتر متوجه سایه‌ی حیوانی در کمین یا صدای غیرعادی در جنگل می‌شد، شانس بیشتری برای ادامه‌ی زندگی داشت. مغز انسان به‌ویژه در بخش آمیگدال، هنوز هم به محرک‌های منفی واکنش سریع‌تر و قوی‌تری نشان می‌دهد. همین ویژگی سبب می‌شود که اخبار بد، رسوایی‌‌های سیاسی یا حتی شایعات نگران‌کننده در ذهن ما ماندگارتر باشند.

اما آنچه امروز ما تجربه می‌کنیم، تنها نتیجه‌ی یک واکنش تکاملی نیست. اگرچه مغز ما برای هشدار نسبت به خطرات طراحی شده، اما ساختارهای اجتماعی و رسانه‌ای مدرن این گرایش طبیعی را تشدید و گاهی سوء‌استفاده می‌کنند. در واقع، مسئله این نیست که چرا ما ذاتا به اخبار بد واکنش نشان می‌‌دهیم، بلکه پرسش اصلی این است که چرا در جهان معاصر، این واکنش به هنجار غالب بدل شده است.

رسانه‌ها و اقتصاد توجه

رسانه‌‌های جمعی، از تلویزیون و روزنامه‌های سنتی گرفته تا شبکه‌های اجتماعی و پلتفرم‌های دیجیتال، به‌خوبی می‌دانند که خبر خوب به‌اندازه‌ی خبر بد مشتری ندارد. شعاری قدیمی در دنیای خبر وجود دارد: «اگر خون جاری باشد، خبر جلوه می‌کند.» این منطق ساده نشان می‌دهد که اخبار ناگوار، فجایع، خشونت و رسوایی بیش از هر چیز دیگری توجه مخاطب را جلب می‌کنند. از آنجا که رسانه‌ها برای بقا به جذب مخاطب نیازمندند، به‌طور طبیعی اخبار منفی سهم بزرگ‌‌تری از خروجی آن‌ها را تشکیل می‌دهد. اما ماجرا به همین‌جا ختم نمی‌شود.

در شبکه‌های اجتماعی، الگوریتم‌ها دقیقا بر مبنای تعامل کاربران عمل می‌کنند. هرچه پستی لایک، کامنت یا بازنشر بیشتری بگیرد، بیشتر دیده می‌شود. و از قضا، آنچه بیشترین واکنش را برمی‌انگیزد، محتواهایی است که خشم، ترس یا هیجان منفی ایجاد می‌کنند. به همین دلیل، حتی اگر یک کاربر قصد داشته باشد محتوای مثبت‌تری به اشتراک بگذارد، در رقابت نابرابر با انبوهی از محتوای منفی شکست می‌خورد. در چنین فضایی، سوگیری منفی فردی با منطق اقتصادی رسانه‌ها و الگوریتم‌های دیجیتال درهم می‌آمیزد و چرخه‌ای معیوب شکل می‌گیرد: ما اخبار بد را بیشتر می‌بینیم، بیشتر درباره‌اش واکنش نشان می‌دهیم و همین باعث می‌شود رسانه‌ها باز هم بیشتر آن را بازتولید کنند.

نوستالژی گذشته و بدبینی نسبت به حال

یکی دیگر از عواملی که منفی‌‌نگری را در سطح اجتماعی تشدید می‌کند، نحوه‌ی کارکرد حافظه‌ی انسانی است. روانشناسان معتقدند که انسان‌ها خاطرات تلخ گذشته را کمرنگ‌تر و خاطرات شیرین را پررنگ‌تر به یاد می‌آورند. به همین دلیل، گذشته در ذهن ما اغلب طلایی‌تر از آنچه واقعا بوده بازسازی می‌شود. وقتی این تمایل روانی با بمباران مداوم اخبار منفی امروز ترکیب می‌شود، نتیجه آن است که افراد جامعه گمان می‌کنند «همه‌چیز در گذشته بهتر بود» و «امروز همه‌چیز رو به سقوط است.» این نگرش افولی، نه‌تنها در مکالمات روزمره بلکه در سیاست، رسانه و فرهنگ عمومی نیز بازتاب گسترده دارد.

پیامدهای روانی: اضطراب، بی‌اعتمادی و بی‌قدرتی

تاثیر تداوم منفی‌نگری تنها به سطح ذهنی محدود نمی‌شود. زندگی در فضایی که مدام از بحران‌ها و فجایع سخن می‌گوید، پیامدهای روانی و اجتماعی عمیقی دارد. نخستین پیامد، افزایش اضطراب و استرس مزمن است.

افرادی که روزانه چندین بار در معرض اخبار ناگوار قرار می‌گیرند، اغلب احساس ناامنی و تهدید دائمی می‌کنند حتی اگر در زندگی روزمره‌ی خود مستقیما با آن بحران‌ها مواجه نباشند. پیامد دوم، فرسایش اعتماد اجتماعی است. وقتی روایت غالب این باشد که نهادها ناکارآمدند، سیاست‌مداران فاسدند و جامعه در حال فروپاشی است، شهروندان اعتماد خود را به ساختارها از دست می‌دهند. این بی‌اعتمادی می‌تواند به کاهش مشارکت مدنی، گسترش بی‌تفاوتی سیاسی و حتی رشد جنبش‌های افراطی منجر شود. پیامد سوم، تجربه‌ی بی‌قدرتی یا «درماندگی آموخته‌شده» است.

فردی که مدام در معرض اخبار منفی است اما ابزار یا امکانی برای تغییر نمی‌بیند، به‌تدریج به این باور می‌رسد که هیچ تلاشی فایده‌ای ندارد. این وضعیت به انزوای اجتماعی، افسردگی و کاهش همبستگی جمعی منجر می‌شود. جامعه‌ای که شهروندانش دچار بی‌قدرتی‌اند، توانایی کمتری برای مواجهه با بحران‌های واقعی خواهد داشت.

ریشه‌های اجتماعی و اقتصادی منفی‌نگری

اگرچه بخشی از گرایش به اخبار بد به زیست‌‌شناسی و روانشناسی فردی بازمی‌گردد، اما نمی‌توان از ریشه‌های اجتماعی و اقتصادی آن غافل شد. جامعه‌ای که با نابرابری‌های گسترده، فساد ساختاری، بیکاری، تبعیض یا بی‌عدالتی مواجه است، به‌طور طبیعی بستر حاصل‌خیزی برای بدبینی و ناامیدی فراهم می‌کند. در چنین شرایطی، منفی‌نگری صرفا یک خطای شناختی نیست، بلکه بازتاب تجربه‌های زیسته‌ی مردم است.

اگر فردی هر روز با تورم، مشکلات معیشتی و بی‌اعتمادی به نهادهای رسمی دست‌وپنجه نرم کند، طبیعی است که روایت‌های تاریک برایش واقعی‌تر از آمارهای رسمی بهبود اوضاع به نظر برسد. از این منظر، وظیفه‌ی روانشناسی اجتماعی تنها توضیح واکنش‌های فردی نیست، بلکه باید ساختارهایی را که این واکنش‌ها را شکل می‌دهند نیز بررسی کند. چرا مردم به اخبار بد گرایش دارند؟ چون تجربه‌ی زیسته‌ی آنان پر است از مصداق‌هایی که این اخبار را تأیید می‌کند. اینجاست که تحلیل اجتماعی با تحلیل روان‌شناسی پیوند می‌خورد و تصویر کامل‌تری ارائه می‌دهد.

از تغییر روایت تا بازسازی ساختارها

سوال اساسی این است که چگونه می‌توان از دام منفی‌نگری رهایی یافت بی‌آنکه به دام ساده‌انگاری مثبت‌گرایانه بیفتیم. پاسخ را باید در سه سطح جست‌وجو کرد: رسانه، آموزش و سیاست‌گذاری.

نخست رسانه‌‌ها باید مسئولیت اجتماعی خود را بپذیرند. این به معنای سانسور اخبار بد نیست، بلکه به معنای ایجاد توازن در روایت است. همان‌طور که فجایع و بحران‌ها بازتاب می‌یابند، تلاش‌های جمعی برای حل مشکلات نیز باید برجسته شوند. داستان‌هایی از همبستگی محلی، پروژه‌های موفق اجتماعی یا نمونه‌های کوچک از پیشرفت می‌توانند به همان اندازه مهم باشند که روایت‌های ناگوار. دوم، ارتقای سواد رسانه‌ای در سطح عمومی ضروری است.

شهروندان باید بیاموزند که چگونه محتوای رسانه‌ای را تحلیل کنند، چگونه منطق اقتصادی پشت انتخاب اخبار را بفهمند و چگونه از دام واکنش‌های سریع و هیجانی برهند.

آموزش انتقادی در مدارس، دانشگاه‌ها و انجمن‌های محلی می‌تواند نسل‌هایی آگاه‌تر و مقاوم‌تر در برابر چرخه‌ی منفی‌نگری تربیت کند. سوم، تغییرات ساختاری در سیاست و اقتصاد ضروری است. هیچ‌چیز به‌اندازه‌ی عدالت اجتماعی و شفافیت سیاسی نمی‌تواند بستر منفی‌نگری را تضعیف کند. اگر مردم ببینند که نهادها پاسخگو هستند، فساد پیگیری می‌شود و فرصت‌ها به‌طور عادلانه توزیع می‌شوند، بسیاری از اخبار منفی قدرت تخریبی کمتری خواهند داشت.

واقع‌بینی مسئولانه به جای خوش‌بینی سطحی

انسان‌ها ذاتا تمایل دارند تهدیدها را بزرگ‌تر از فرصت‌ها ببینند. این تمایل در جهان مدرن با منطق رسانه‌ها، شبکه‌های اجتماعی و نابرابری‌های ساختاری تقویت شده است. نتیجه، جامعه‌ای است که بیش از حد درگیر اخبار بد و روایت‌های تاریک است. اما راه‌حل نه در نادیده‌گرفتن مشکلات و پناه‌بردن به مثبت‌گرایی سطحی، بلکه در واقع‌بینی مسئولانه است.

واقع‌بینی مسئولانه یعنی پذیرفتن وجود مشکلات، اما هم‌زمان دیدن تلاش‌ها برای تغییر یعنی تحلیل انتقادی از چرایی برجسته‌شدن اخبار منفی، اما هم‌زمان ساختن روایت‌هایی که امید اجتماعی را بازتولید کنند یعنی تاکید بر مسئولیت نهاد ها و ساختارها، نه صرفا سرزنش افراد. اگر بخواهیم جامعه‌ای سالم‌ تر و مقاوم‌تر در برابر بحران‌ها بسازیم، باید چرخه‌ی معیوب منفی‌نگری را بشکنیم. این کار نه با خوش‌ بینی ساده‌دلانه، بلکه با بازاندیشی اجتماعی، رسانه‌ای و سیاسی امکان‌پذیر است. تنها در این صورت است که می‌توانیم از اسارت در اخبار بد رها شویم و تصویری واقعی‌تر، متوازن‌تر و انسانی‌تر از جهان امروز داشته باشیم.

روزنامه صبح ساحل

دیدگاه ها (0)
img
خـبر فوری:

همه نمایندگان سیم‌کارت سفید دارند!