23

مهر

1404


اجتماعی

23 مهر 1404 08:40 0 کامنت

گفتمان موفقیت علی‌رغم نقص

در عصر رسانه و شبکه‌های اجتماعی، ما مدام در معرض روایت‌هایی از موفقیت با وجود نقص قرار داریم. مردی که بدون دست نقاشی می‌کشد، زنی که با نابینایی مدرک دکتری گرفته، یا کودکی که با ویلچر در مسابقه دو شرکت کرده است. این روایتها ظاهر دلگرم‌کننده‌اند، اما اگر دقیق‌تر بنگریم، درون خود ایدئولوژی پنهانی دارند: ارزش انسان در توانایی غلبه بر محدودیت است. در چنین گفتمانی، ناتوانی نه تجربه‌ای انسانی، بلکه نقصی است که باید بر آن پیروز شد. فرد دارای ناتوانی به‌جای آن‌که در آرامش زیست خود را داشته باشد، باید تبدیل به نماد امید شود. رسانه‌ها از او قهرمان می‌سازند، مردم برایش کف می‌زنند و جامعه با آسودگی وجدان اعلام می‌کند: «دیدید؟ او هم توانست. پس بقیه هم می‌توانند.» اما این جمله در واقع معنای دیگری هم دارد: «اگر نتوانستی، تقصیر خودت است.» روانشناسی انتقادی و نظریه‌ی اجتماعی معلولیت سال‌هاست نسبت به این نگاه هشدار می‌دهند. آنچه ما ناتوانی می‌نامیم، همیشه در بدن یا ذهن فرد نیست بلکه در جامعه‌ای است که برای تنوع انسانی آماده نیست. رمپ‌هایی که ساخته نمی‌شوند، کتاب‌هایی که به خط بریل چاپ نمی‌شوند، خیابان‌هایی که صدای هشدار ندارند، کلاس‌هایی که زیرساخت آموزشی برابر ندارند: همه این‌ها معلولیت را می‌سازند، نه نابینایی یا کم‌شنوایی یا معلولیت جسمی. وقتی جامعه از فرد می‌خواهد بر محدودیتش غلبه کند، در واقع خود را از مسئولیت کنار می‌کشد. در این منطق، مشکل در فرد است، نه در ساختار. بنابراین، به‌جای اصلاح فضا، از فرد انتظار می‌رود خود را اصلاح کند. نتیجه آن است که ناتوانی تبدیل می‌شود به آزمون اراده، نه مسئله‌ای اجتماعی.

خشونت در لباس تحسین

پی‌یر بوردیو، جامعه‌شناس فرانسوی، از مفهومی به نام «خشونت نمادین» سخن می‌گوید خشونتی که بدون فریاد و زور، از طریق زبان، ارزش‌ها و هنجارها اعمال می‌شود. خشونتی که قربانی حتی متوجهش نمی‌شود، چون در قالب احترام، دلسوزی یا تشویق پنهان شده است. وقتی به فرد دارای معلولیت می‌گوییم: «تو واقعا الهام‌بخشی!»، ممکن است قصد خیر داشته باشیم، اما در واقع در حال یادآوری تفاوت او هستیم. این جمله به ظاهر تمجیدآمیز، حامل این پیام ضمنی است: «تو با وجود نقصت، از حد انتظار بالاتر رفتی.» یعنی نقص هنوز در مرکز معنا باقی مانده است. این پدیده را درونی‌سازی تبعیض توانمندی‌گرا می‌نامند: فرد معلول، کم ‌کم ارزش خود را با معیارهای جامعه‌ی توانا می‌سنجد. می‌ترسد ضعفش را نشان دهد، احساس شرم می‌کند از نیاز به کمک و در ذهن خود گفتگویی بی‌پایان دارد: «آیا به اندازه کافی قوی هستم؟ آیا دارم دیگران را ناامید می‌کنم؟» درواقع، او در برابر دو نگاه هم‌ زمان می‌جنگد: ترحم و تحسین. هر دو ظاهرا مثبت‌اند، اما هر دو او را در موقعیتی فروتر قرار می‌دهند.

پژوهش‌ها نشان داده‌اند که این فشار روانی می‌تواند به اضطراب، افسردگی و احساس گناه منجر شود. در یکی از مصاحبه‌های منتشرشده در مجله‌ی روانشناسی بی‌ام‌سی (۲۰۲۳)، فردی با اختلال بینایی گفته بود: «از من انتظار دارند همیشه قوی باشم. وقتی خسته می‌شوم یا شکست می‌خورم، احساس می‌کنم به دیگران خیانت کرده ‌ام.» این جمله، تصویر روشنی است از خشونت نمادینی که در قالب قدرت اعمال می‌شود. در واقع، جامعه از افراد دارای ناتوانی می‌خواهد دو بار بجنگند: یک‌بار با محدودیت واقعی، و یک ‌بار با تصویر قهرمانانه‌ای که از آنان ساخته شده است.

اخلاق انگیزشی و بارِ گناه بر دوش ناتوانان

در دو دهه‌ی اخیر، فرهنگی جهانی از انگیزش، مثبت‌اندیشی و غلبه بر خود شکل گرفته است. از سمینارهای موفقیت گرفته تا پست‌های اینستاگرامی با نقل ‌قول‌های درخشان از نویسندگان انگیزشی. این فرهنگ، در ظاهر دلگرم‌کننده است، اما در لایه‌های عمیق‌تر خود نوعی اخلاق اجباری امید ایجاد می ‌کند. در این اخلاق، غم، شکست، ضعف و محدودیت جایز نیستند. انسان مدرن باید همیشه پیشرفت کند، بهترین نسخه‌ی خود باشد و از هر مانع، فرصتی بسازد. این نگاه وقتی به حوزه‌ی ناتوانی می‌رسد، چهره‌ای ظالمانه پیدا می‌کند. فرد نابینا یا ناشنوا یا معلول جسمی نه فقط با شرایط زیستی خود، بلکه با این فرمان اخلاقی روبه‌روست که باید الهام‌بخش باشد. اگر خسته است، اگر تسلیم شده، اگر نمی‌خواهد بجنگد، به‌نوعی از نظر فرهنگی خطاکار شمرده می‌شود.

روانشناسی مثبت‌نگر در شکل عام خود، بر توانمندی، تاب‌آوری و رشد تاکید می‌کند اما اگر بدون درک ساختارهای قدرت و نابرابری به‌کار رود، به ابزار فشار تبدیل می‌شود. همان‌طور که منتقدان روانشناسی نئولیبرال گفته‌اند، مثبت‌اندیشی اجباری به مردم یاد می‌دهد که ریشه‌ی مشکلات را در خودشان بجویند، نه در ساختار اجتماعی. در نتیجه، نابینایی نه نتیجه‌ی فقدان سیاست‌های حمایتی یا نابرابری در آموزش، بلکه نوعی آزمون شخصی تلقی می‌شود: ببین آیا می‌توانی از آن عبور کنی یا نه. این اخلاق انگیزشی، در نهایت نوعی القای گناه روانی به همراه دارد. اگر موفق نشوی، تلاش نکرده‌ای؛ اگر رنج می‌کشی، دیدگاهت اشتباه است اگر افسرده‌ای، به اندازه کافی قوی نیستی. این منطق بی‌رحمانه، ریشه‌ی همان چیزی است که می‌توان آن را توانمندی اجباری نامید.

توانمندی اجباری

در نگاه نخست، توانمندی فضیلت است. همه‌ی ما دوست داریم قوی باشیم، بر چالش‌ها غلبه کنیم و احساس کنترل داشته باشیم. اما وقتی توانمندی به تکلیف تبدیل می‌شود وقتی جامعه از ما می‌خواهد همیشه در اوج بمانیم آن‌گاه این فضیلت به فشار روانی بدل می‌شود. برای فرد دارای معلولیت، این فشار چند برابر است. از او انتظار می‌‌رود هم بر بدن یا ذهن محدودش غلبه کند، هم لبخند بزند، هم الهام ‌بخش باشد. شکست، خستگی یا نا امیدی برایش مجاز نیست، چون در چشم دیگران، نشانه‌ی ضعف اراده است. چنین انتظاری در واقع شکل تازه‌ای از تبعیض است: تبعیض مثبت ظاهری که در باطن، همان نابرابری قدیمی را باز تولید می‌کند. در شبکه‌های اجتماعی، ویدئوهای الهام‌بخش از کودکی که با ویلچر ورزش می‌کند یا مردی که با عصا از خیابان می‌گذرد، میلیون‌ها بازدید می‌گیرند. اما این تحسین‌ها اغلب چیزی را پنهان می‌کنند: نبود رمپ، نداشتن حقوق برابر شغلی، هزینه‌های درمانی سنگین، یا نگاه تحقیرآمیز روزمره.

خشونت پنهان در زبان مهربان

زبان، حامل فرهنگ است. اگر دقت کنیم، بسیاری از اصطلاحات روزمره ما رگه‌هایی از تبعیض توانمندی‌گرا دارند: کور نباش! ، لال شدی؟چرا فلج شدی! این تعابیر در مکالمه‌ی عادی به ‌عنوان شوخی یا استعاره به‌کار می‌‌روند، اما در عمق خود تجربه‌ی معلولیت را به‌عنوان نماد ضعف یا نقص بازتولید می‌کنند. حتی زمانی که از واژه‌های مثبت استفاده می‌کنیم، باید مراقب باشیم. مثلا گفتن تو با وجود نابینایی‌‌ات فوق‌العاده‌ای، در ظاهر جمله‌ای مهربان است، اما چرا باید با وجود نابینایی گفته شود؟ مگر دیدن یا ندیدن معیار ارزش انسانی است؟ زبان ما گاه با نیت خیر، تبعیض را بازتولید می ‌کند. رسانه‌‌ها و نظام آموزشی نقش مهمی در تغییر این زبان دارند. لازم است به جای تمرکز بر موفقیت با وجود نقص، از زندگی برابر با تفاوت سخن بگوییم از جامعه‌ای که نه الهام می‌گیرد، بلکه همراهی می‌کند.

بازگشت به معنای انسانی توانمندی

شاید وقت آن رسیده که در روز عصای سفید، به جای تقدیس اراده‌ی نابیناها، به معنای واقعی توانمندی فکر کنیم. توانمندی، الزام به قهرمان بودن نیست بلکه امکانِ زیستنِ انسانی است، بدون شرم، بدون مقایسه، و بدون نیاز به اثبات ارزش خود. جامعه‌ای توانمند است که ناتوانی را شرم ‌آور نمی‌داند، تفاوت را نقص نمی‌بیند و به‌جای الهام گرفتن از دیگری، برای او فضا می‌سازد.

در چنین جامعه‌ای، عصای سفید فقط نشانه‌ی نابینایی نیست نشانه‌ی آگاهی جمعی است از این‌که کرامت انسانی، در دیدن یا ندیدن نیست، در حق زیستن برابر است. توانمندی اجباری، همان ‌قدر که ظاهرا انگیزه ‌بخش است، می‌تواند ساز و کاری از فشار روانی و خشونت نمادین باشد. نقد این ایدئولوژی به‌معنای نفی امید یا تلاش نیست بلکه تلاشی است برای بازگرداندن توانمندی به جایگاه انسانی‌اش، نه قهرمانانه‌اش. در نهایت، شاید روزی برسد که نیازی به عصای سفید نباشد تا یادمان بیفتد انسان‌ها به شکل‌های گوناگون جهان را تجربه می‌کنند و همه، فارغ از میزان توانایی‌شان، سزاوار احترام، حمایت و شنیده‌شدن‌اند.

روزنامه صبح ساحل

دیدگاه ها (0)
img
خـبر فوری:

پایان توزیع گوشت یارانه‌ای ۳۰۰ هزار تومانی؛ نرخ‌های جدید رسماً اعلام شد