فرهنگی و هنری
حسنا محمودی، متولد ۱۲ شهریور ۱۳۸۵ در بندر انزلی است. کودکی و سالهای مدرسهاش را در بندر خمیر گذراند؛ جایی که با وجود علاقه به کتابخوانی، در نوشتن چندان توفیقی نداشت و حتی بارها بهخاطر ضعف در انشانویسی از معلمش تذکر گرفت. اما در دورهی راهنمایی، نقطهی عطفی رقم خورد؛ وقتی انشایی را با جملهی «انگار خورشید میخواهد پیش از رفتن، آسمان را به آتش بکشد» آغاز کرد. از همانجا جرقهی نویسندگی در ذهن و دلش روشن شد و نوشتن برایش به یک مسیر جدی بدل گشت.او که ریشههای خانوادگیاش از گیلان و هرمزگان در هم تنیده شده، امروز دانشجوی رشتهی مشاوره در دانشگاه گیلان است و در کنار تحصیل، نوشتن را بهعنوان بخش جداییناپذیر زندگی خود دنبال میکند.
حسنا عزیز، خیلی خوشحالم که فرصتی پیش آمده تا دربارهی کتاب تازهات آفتابگردانهای شرقی با هم گفتوگویی داشته باشیم. رمان تو با وجود اینکه اولین اثر است، نشان میدهد که قلمت توانایی دارد بین خواننده فضاهای داستانی متفاوت بسازد؛ صفحاتش را که ورق میزنم، ترکیبی از توصیفهای دقیق، فضای غبارآلودِ اسرارآمیز و شخصیتهایی که از هالهای از راز بیرون میآیند، به چشم میآید.
ایدهی اولیهی آفتابگردانهای شرقی از کجا آمد؟ چه چیزی جرقهی نوشتنش را در ذهن شما زد؟
ایدهی اولیهی آفتابگردانهای شرقی زمانی در ذهنم شکل گرفت که مشغول خواندن سمفونی مردگان اثر زندهیاد استاد عباس معروفی بودم. یکی از عناصر مهم و تأثیرگذاری که در آن کتاب توجهم را جلب کرد، موضوع برادرکشی بود؛ الهامگرفته از روایت هابیل و قابیل. همین موضوع باعث شد ناخودآگاه ذهنم به سمت درگیریهای خانوادگی کشیده شود؛ تنشها و گرههایی که گاهی نه از بیرون، بلکه از درون خانواده شکل میگیرند و فاجعه میآفرینند.
در آفتابگردانهای شرقی، هرچند داستان با پدرکشی آغاز میشود، اما در اصل روایت، بازتاب تلاشهای پدر برای حذف دخترانش است؛ تلاشی که به موضوع بحثبرانگیز و دردناک «دخترکشی» گره میخورد. مسئلهای که متأسفانه در برخی مناطق، چه در گذشته و چه امروز، به شکلهای مختلف وجود دارد. این کتاب تلاشی است برای نگاهی دوباره به همین واقعیت تلخ، از زاویهای انسانی، درونی و فرهنگی.
وقتی اسم کتاب را میشنویم، ناخودآگاه تصویری شاعرانه شکل میگیرد. چرا «آفتابگردانهای شرقی» را انتخاب کردید؟
وقتی میخواستم اسم کتاب را انتخاب کنم، بهدنبال یک عنوان نمادین بودم؛ چیزی که هم مضمون کلی داستان را برساند و هم در ذهن خواننده ماندگار باشد. آفتابگردان برای من نماد آدمهاییست که با وجود تمام تاریکیها و محدودیتها، هنوز بهدنبال نورند. مثل گل آفتابگردان که همیشه رو به خورشید میچرخد، حتی اگر در سایه رشد کرده باشد.
واژهی «شرقی» هم اشارهای به ریشهها، فرهنگ و سنتهایی دارد که در این فضا شکل گرفتهاند؛ سنتهایی که گاهی الهامبخشاند و گاهی محدودکننده. در مجموع، فکر میکنم ترکیب «آفتابگردانهای شرقی» استعارهایست از انسانهایی در شرق که با وجود تمام فشارهای اجتماعی و سنتی، هنوز بهدنبال نور هستند؛ یک جور «شرق غمگین» اما مقاوم.
نوشتن این کتاب برای شما بیشتر یک سفر درونی بود یا تلاشی برای روایت جهان بیرون؟
نمیتوان گفت صرفاً یک سفر درونی بوده یا روایت جهان بیرون. در واقع، این کتاب حاصل تلاقی این دو جهان است؛ از یکسو مسیری برای کشف خودم، کندوکاو در احساسات و باورها، و از سوی دیگر تلاشی برای دیدن و بازتاب دادن چیزهایی که در اطرافم جریان داشتند؛ اتفاقاتی که روی من تأثیر گذاشتند و آدمهایی که هرکدام بخشی از این روایت شدند.
کدام بخش کتاب برای خودتان نزدیکتر و شخصیتر است؟
بیش از همه، تلاشهای «ایناز» برای قانع کردن خواهرهایش که آنها هم حق زندگی دارند، برای من شخصیتر و نزدیکتر بود.
در داستان، «پدر» نماد سنتهای سختگیرانه و محدودکنندهایست که ایناز با ایستادگی در برابرشان، در نهایت آنها را «میکُشد» و از این بند رها میشود. اما همین رهایی برای او بهای سنگینی دارد: تحقیر، طرد شدن و قضاوت. این تضاد میان آزادی و طردشدن، برای من یکی از شخصیترین لایههای کتاب بود.
بهعنوان یک نویسندهی جوان، چه سختیهایی برای چاپ و انتشار این اثر تجربه کردید؟
بزرگترین مشکلم پیدا کردن ناشر خوب بود. بسیاری از ناشرها بهخاطر وضعیت بد اقتصادی، اثر تألیفی قبول نمیکنند؛ و اگر نویسنده اولین کارش را ارائه کند، سختگیریها بیشتر هم میشود. خوشبختانه «سمت روشن کلمه» در این مسیر سخت کنارم بود و در چاپ کتاب یاریام داد. واقعاً جای قدردانی دارد که از نویسندگان جوان حمایت میکنند.
اگر بخواهید در یک جمله، روح کتابتان را توصیف کنید، آن جمله چیست؟
«شرقیترین زخمها رو به خورشید جان میدهند.»
بازخورد نخستین خوانندگان از کتاب چه بود؟ چیزی شما را غافلگیر کرد؟
ابتدا حتی فکرش را هم نمیکردم خوانندگان تا این حد از کتاب لذت ببرند و از آن حمایت کنند. واقعاً این استقبال از آفتابگردانهای شرقی برایم غافلگیرکننده بود. لطف و محبتشان نسبت به کتاب برایم ارزشمند است و بابت آن از دل سپاسگزارم.
چه کتابها یا نویسندگانی بیشترین تأثیر را روی شکلگیری قلم شما گذاشتهاند؟
قطعاً استاد عباس معروفی، بهویژه با سمفونی مردگان و سال بلوا، تأثیر زیادی روی من و شیوهی نوشتنم گذاشتهاند.
وقتی نوشتن برایتان سخت میشود، چطور دوباره به جریان برمیگردید؟
وقتی نوشتن برایم دشوار میشود، بهجای آنکه خودم را به ادامه دادن مجبور کنم، لحظهای عقب میکشم و به سرچشمهی الهام برمیگردم. گاهی یک تصویر، قطعهای موسیقی یا حتی گفتوگویی ساده میتواند روزنهای بگشاید و واژهها را دوباره جاری کند.
گاهی هم چند خط بیهدف مینویسم یا نوشتههای گذشتهام را مرور میکنم تا رشتهی گمشدهی کلمات را پیدا کنم.
از نگاه شما، آفتابگردانهای شرقی چه پیامی برای نسل امروز دارد؟
فکر میکنم به نسل امروز در شکستن سنتهای قدیمی و نادرست کمک میکند. این کتاب میخواهد نشان دهد که شکستن سنتهای پوسیده، هرچند دردناک، پیامیست برای کسانی که هنوز میان آنچه «باید» باشند و آنچه «میخواهند» باشند سرگرداناند.
در آینده قصد دارید سراغ چه موضوع یا فضایی بروید؟
مدتیست به نوشتن اثری سورئال دربارهی «تقدیرپذیری» فکر میکنم؛ با فضایی رازآلود و وهمآمیز.
اگر قرار باشد کتابتان به فیلم یا نمایش تبدیل شود، دوست دارید چه کسی کارگردانیاش کند یا چه بازیگری نقش اصلی را بگیرد؟
ایدهای برای کارگردان ندارم، اما برای نقشهای اصلی بازیگران مدنظرم مشخصاند. دوست دارم نقش «ایناز» را پریناز ایزدیار بازی کند، «باران» را نازنین بیاتی، «آیدا» را مهسا حجازی و «آهو» را الناز شاکردوست. فکر میکنم هرکدامشان بتوانند روح این شخصیتها را بهخوبی زنده کنند.
آیا تجربهی زیست شما در هرمزگان تأثیری روی آثارتان داشته است؟
بله، فکر میکنم تأثیر زیادی روی توصیفاتی که از فضا میکنم داشته، حتی با وجود اینکه محیط جغرافیایی کتاب جای دیگریست. حتی زمانی که برای تحصیل در رشتهی مشاوره به رشت رفتم، باز هم فضای هرمزگان در ذهن و توصیفاتم غالب بود.
آیا شاعران و نویسندگان بومی استان را هم دنبال میکنید؟
بله. کتاب هفتاد افسانه از افسانههای بندر خمیر نوشتهی سید عبدالجلیل قتالی را بسیار دوست داشتم. در حال حاضر هم چند نویسندهی بومی دیگر مدنظرم هستند تا آثارشان را بخوانم.
در پایان، دوست دارید خوانندگان بعد از بستن کتابتان چه احساسی با خود ببرند؟
دوست دارم وقتی آخرین صفحه را میبندند، چیزی در دلشان تکان خورده باشد؛ شاید اندوه، شاید خشم، شاید امید. مهم نیست دقیقاً چه حسی، اما دلم میخواهد خاموش نمانند.
امیدوارم این کتاب تلنگری باشد برای فکر کردن، پرسیدن و دوباره دیدن آنچه همیشه عادت کردهایم بیسؤال بپذیریم.
و در پایان، از پدر و مادرم که در تمام این مسیر امیدبخش و الهامبخش من بودند، صمیمانه تشکر میکنم.
در پایان لازم به اطلاع است که مراسم رونمایی از این کتاب، روز دوشنبه ۷ مهرماه، ساعت ۱۸ در مجموعه «بوکتاب مگامال بندرعباس» برگزار خواهد شد. علاقهمندان میتوانند برای حضور در مراسم و تهیهی کتاب به این مجموعه مراجعه کنند.
روزنامه صبح ساحل
جدیدترین اخبار
محمد کاسبی، بازیگر سینما و تلویزیون درگذشت
نصب ۲۳ دوربین ثبت تخلف در بندرعباس
وام...
بورس دوباره سبز شد؛ شاخص کل روی عدد ۳ میلیون
حراج شمش طلا مرکز مبادله امروز برگزار میشود
مدیریت زمان در مدرسه
معدههای زخم خورده!
هادی چوپان برای سومین سال پیاپی نایبقهرمان مستر المپیا شد
۵ هزار میلیارد ریال کالای احتکاری در بندرعباس کشف شد
مشق نظامی قطر در پایگاه نیروی هوایی آمریکا!
تعطیلات در انحصار دولتیها
تأکید بر تسریع در تکمیل بیمارستان ۵۳۱ تختخوابی بندرعباس
کارآفرینی با ارزهای دیجیتال
تشریح فصل دهم قانون تعاون در ایران
هشدار نسبت به وزش باد شدید و رگبار پراکنده در هرمزگان
هشدار سطح نارنجی هواشناسی در هرمزگان صادر شد