06

آذر

1404


اجتماعی

05 مهر 1404 11:04 0 کامنت

مرز عزت نفس سالم و ویرانگر

عزت نفس سالم، در ادبیات روانشناسی، به معنای ارزشیابی مثبت و واقع‌‌بینانه فرد از خود است. یعنی باور به اینکه «من ارزشمندم»، همراه با پذیرش نقص‌ها، شکست‌ها و تغییرات طبیعی زندگی. در این حالت، فرد قادر است در برابر انتقاد انعطاف نشان دهد، شکست را به تجربه‌ای آموزنده بدل کند و هویت خود را متکثر و پویا ببیند. در مقابل، عزت نفس شدید به معنای نوعی هویت‌یابی صلب و غیرمنعطف است، جایی که فرد خود را صرفا در چارچوب یک تصویر خاص تعریف می‌کند، مثلا همیشه موفق، همیشه قوی، یا همیشه برتر. در چنین حالتی، هرگونه تناقض یا شکست نه تنها تجربه‌ای گذرا تلقی نمی‌شود، بلکه تهدیدی علیه کل هویت فرد است. این تمایز بنیادی است، زیرا پیامدهای بالینی و اجتماعی دو شکل عزت نفس کاملا متفاوت‌اند. اگر عزت نفس سالم منبعی برای تاب‌آوری است، عزت نفس شدید بیشتر به مکانیسمی دفاعی می‌ماند که در بلندمدت، فرد را آسیب‌پذیرتر می‌کند.

نقش فرهنگ معاصر

یکی از ابعاد کمتر دیده‌شده در بحث عزت نفس شدید، تاثیر فرهنگ معاصر و سازوکارهای نمادین آن است. جامعه مصرفی امروز بر نمایش، مقایسه و رقابت استوار است؛ جایی که ارزش فرد نه بر اساس تجربه‌های زیسته یا کیفیت روابط، بلکه بر مبنای تصویری که از خود عرضه می‌کند سنجیده می‌شود. شبکه‌های اجتماعی این منطق را به اوج رسانده‌اند: فرد دائماً در معرض سنجش‌گری نگاه دیگران است و کوچک‌ترین لغزش می‌تواند به معنای سقوط نمادین تلقی شود. در چنین بستری، عزت نفس شدید نه یک ویژگی فردی، بلکه پاسخی فرهنگی است به فشارهای ساختاری برای «بی‌نقص بودن». این چرخه به‌ویژه در میان نوجوانان و جوانان خطرناک‌تر است، زیرا هویت آنان هنوز در حال شکل‌گیری است و احتمال درونی‌سازی استانداردهای غیر واقع‌ بینانه بالاست. نتیجه، نسلی است که در ظاهر پر از اعتماد به نفس جلوه می‌کند، اما در باطن با اضطراب، مقایسه اجتماعی و ترس از شکست دست به گریبان است. بنابراین، فهم عزت نفس شدید بدون توجه به زمینه ‌های فرهنگی و رسانه‌ای ممکن نیست.

پیامدهای بالینی

در کلینیک‌های رواندرمانی، بارها دیده می‌شود افرادی که ظاهرا اعتماد به نفس بالایی دارند، در واقع با هویتی شکننده و پر از اضطراب زندگی می‌کنند. عزت نفس شدید اغلب منجر به فعال‌شدن مکانیزم‌های دفاعی پرهزینه مانند انکار، فرافکنی یا سرکوب می‌شود. فردی که خود را همیشه قدرتمند تعریف می‌کند، ممکن است نتواند احساس ترس یا ضعف را بپذیرد در نتیجه، این هیجانات به شکل اختلال‌های اضطرابی یا افسردگی مزمن بروز می‌کنند. از منظر بالینی، چنین افرادی معمولا در برابر نقد یا شکست واکنش‌های تند، پرخاشگرانه یا اجتنابی نشان می‌دهند و همین امر روند درمان را دشوار می‌کند. همچنین، مطالعات نشان داده‌اند که عزت نفس شدید می‌تواند به فرسودگی روانی منجر شود، زیرا فرد انرژی زیادی صرف حفظ تصویر خویش می‌کند. به عبارت دیگر، به جای زندگی کردن، فرد مدام در حال بازی کردن نقشی است که هویت خود را به آن گره زده است.

پیامدهای اجتماعی

فراتر از فرد، عزت نفس شدید در سطح اجتماعی نیز پیامدهای قابل توجهی دارد. در روابط بین‌فردی، چنین افرادی کمتر پذیرای بازخورد و گفت‌وگوی برابر هستند و بیشتر تمایل دارند برتری خود را اثبات کنند. در محیط‌های کاری، این رویکرد می‌تواند منجر به تعارض‌های مستمر، کاهش همکاری تیمی و افزایش فرسودگی جمعی شود. در سطح کلان‌تر، در جوامعی که فرهنگ موفقیت مطلق و نمایش بی‌عیب ترویج می‌شود، عزت نفس شدید به هنجاری اجتماعی بدل می‌گردد. شبکه‌های اجتماعی مصداق بارز این فرهنگ‌اند: هر کس باید تصویری بی‌نقص از خود ارائه دهد و کوچک‌ترین شکست یا ضعف را پنهان کند. این فضای رقابتی، زمینه‌ساز افزایش حسادت، اضطراب اجتماعی و انزوای روانی است. در چنین بستری، عزت نفس شدید نه تنها مانع شکل‌گیری روابط اصیل می‌شود، بلکه به قطبی‌شدن اجتماعی و کاهش تحمل در برابر تفاوت‌ها نیز دامن می‌زند.

بررسی عزت نفس شدید بدون رجوع به نظریه‌های روانشناسی ناقص خواهد بود. در روانکاوی، فروید بر این نکته تاکید می‌کند که «خود» همواره درگیر سازوکارهای دفاعی برای سرکوب جنبه‌های ناخوشایند است. عزت نفس شدید را می‌توان شکلی از این دفاع دانست: تاکید افراطی بر یک تصویر ثابت برای انکار بخش‌های ناپذیرفتنی روان. در نظریه خودپنداره راجرز نیز، ناهماهنگی میان خود واقعی و خود ایده‌آل منبع اصلی اضطراب و نارضایتی معرفی شده است؛ عزت نفس شدید دقیقا با چنین ناهماهنگی‌ای همراه است، چراکه فرد باید دائما فاصله خود واقعی و ایده‌ آل را پنهان کند. از منظر نظریه هویت اجتماعی، زمانی که فرد هویت خود را به یک گروه یا ویژگی خاص گره می‌زند، هر انتقاد از آن گروه تهدیدی برای موجودیت فرد تلقی می‌شود و در نتیجه، واکنش‌های دفاعی و پرخاشگرانه شدت می‌گیرند. بنابراین، چه از دیدگاه بالینی و چه اجتماعی، عزت نفس شدید نه بازتاب سلامت روان، بلکه نشانه‌ای از شکنندگی درونی است.

مداخلات بالینی و اجتماعی

برای مقابله با پیامدهای عزت نفس شدید، مداخلات چندسطحی لازم است. در سطح بالینی، درمان‌های مبتنی بر پذیرش و تعهد یا ذهن‌آگاهی به فرد کمک می‌کنند که هویت خود را انعطاف‌پذیرتر ببیند و به جای انکار، با تجربه‌های دشوار روبه‌رو شود. در رواندرمانی روان‌ پویشی نیز، کار بر روی مکانیزم‌های دفاعی و آگاهی از بخش‌های ناخودآگاه می‌تواند به ادغام بهتر جنبه‌های مختلف خود بینجامد. در سطح اجتماعی، نظام آموزشی و رسانه‌ها نقش مهمی دارند: به جای ترویج ایده موفقیت بی‌وقفه، باید فرهنگ پذیرش شکست، خطا و یادگیری تدریجی را پررنگ کنند. کارگاه‌های گروهی و برنامه‌های تربیتی که بر همکاری، همدلی و پذیرش تفاوت‌ها تاکید دارند، می‌توانند جایگزین مسابقه برای برتری فردی شوند. همچنین، در محیط‌های کاری، رهبران سازمانی می‌توانند با تشویق به بازخورد سازنده و ایجاد فضای امن روانی، از تبدیل عزت نفس شدید به منبع تعارض جلوگیری کنند.

عزت نفس همواره به عنوان سرمایه روانی و اجتماعی معرفی شده است، اما این سرمایه زمانی کارآمد است که بر پایه انعطاف‌پذیری و پذیرش خود بنا شود. عزت نفس شدید، برعکس، به دامگاهی تبدیل می‌شود که در آن فرد انرژی خود را صرف حفظ تصویری می‌کند که نه واقعی است و نه پایدار. پیامدهای بالینی این وضعیت شامل اضطراب، افسردگی و فرسودگی روانی است؛ پیامدهای اجتماعی آن نیز در قالب تعارض‌های بین‌فردی، قطبی‌شدن فرهنگی و شکنندگی روابط دیده می‌شود. بنابراین، لازم است بازنگری جدی در سیاست‌های آموزشی، رسانه‌ای و درمانی صورت گیرد: به جای شعار همیشه قوی باش، باید به افراد بیاموزیم که گاهی آسیب‌پذیر بودن بخشی از انسان بودن است. در نهایت، سلامت روان و انسجام اجتماعی زمانی تضمین می‌شود که عزت نفس به معنای پذیرش پیچیدگی‌های خود، تعامل برابر با دیگران و انعطاف در برابر تغییرات تعریف شود. تنها در این صورت است که عزت نفس نه به بار سنگین دفاعی، بلکه به منبعی برای رشد فردی و جمعی بدل خواهد شد.

دیدگاه ها (0)
img
خـبر فوری:

فعالیت مدارس و دانشگاه‌های هرمزگان در روزهای ۶، ۸ و ۹ آذرماه غیر حضوری شد