06

آذر

1404


اجتماعی

05 مهر 1404 10:49 0 کامنت

بر اساس داده‌های منتشرشده، دلایل بازماندگی از تحصیل در سه دوره آموزشی ابتدایی، متوسطه اول و متوسطه دوم، به چهار دسته اصلی تقسیم شده‌اند: مشکلات مالی خانواده، اشتغال به کار، باورهای غلط فرهنگی، و دوری محل زندگی تا مدرسه. این دسته‌بندی، اگرچه در ظاهر ساده به‌نظر می‌رسد، اما در واقع بازتابی از تعامل پیچیده میان عوامل اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و جغرافیایی است که در بستر سیاست‌گذاری آموزشی و ساختارهای حمایتی کشور شکل می‌گیرد. تحلیل این داده‌ها، می‌تواند تصویری روشن از چالش‌های موجود در مسیر تحقق آموزش همگانی و عادلانه ارائه دهد و زمینه‌ساز تدوین راهکارهای مؤثر برای کاهش نرخ ترک تحصیل باشد.

در دوره ابتدایی، که به‌طور سنتی باید بیشترین میزان پوشش تحصیلی را داشته باشد، مشاهده می‌شود که «دوری محل زندگی تا مدرسه» با ۲۷ درصد، بالاترین سهم را در میان دلایل ترک تحصیل دارد. این امر نشان‌دهنده آن است که زیرساخت‌های فیزیکی آموزشی، به‌ویژه در مناطق روستایی و محروم، هنوز نتوانسته‌اند پاسخگوی نیازهای جمعیتی باشند. فاصله زیاد تا مدرسه، به‌ویژه برای کودکان خردسال، نه‌تنها از نظر ایمنی و سلامت جسمی مخاطره‌آمیز است، بلکه از منظر روانی نیز می‌تواند موجب ترس، اضطراب، و بی‌انگیزگی شود. در کنار آن، «مشکلات مالی خانواده» و «باورهای غلط فرهنگی» هرکدام با ۲۵ درصد، سهم قابل توجهی دارند. این دو عامل، اگرچه ماهیت متفاوتی دارند، اما در عمل اغلب هم‌پوشانی دارند؛ خانواده‌هایی که با فقر اقتصادی مواجه‌اند، ممکن است به‌دلیل باورهای سنتی یا ناآگاهی، تحصیل را اولویتی ندانند و فرزندان خود را به‌جای مدرسه، روانه بازار کار یا خانه‌داری کنند. «اشتغال به کار» نیز با ۲۳ درصد، نشان‌دهنده آن است که حتی در سنین ابتدایی، برخی کودکان ناچار به کار هستند؛ پدیده‌ای که ناقض حقوق کودک و نشانه‌ای از بحران‌های عمیق اقتصادی و اجتماعی است.

در دوره متوسطه اول، «مشکلات مالی خانواده» با ۳۵ درصد، به‌عنوان مهم‌ترین عامل بازماندگی از تحصیل شناخته شده است. این افزایش نسبت به دوره ابتدایی، نشان‌دهنده آن است که با بالا رفتن سن دانش‌آموزان، فشار اقتصادی خانواده برای مشارکت فرزندان در تأمین معاش بیشتر می‌شود. در این مرحله، «اشتغال به کار» نیز با ۲۵ درصد، سهم قابل توجهی دارد؛ پدیده‌ای که نه‌تنها ناقض حقوق کودک است، بلکه موجب محرومیت از فرصت‌های آموزشی، اجتماعی و روانی می‌شود. «باورهای غلط فرهنگی» همچنان با ۲۵ درصد حضور دارد، که نشان می‌دهد تغییر نگرش‌های فرهنگی در زمینه ارزش آموزش، هنوز به‌طور کامل تحقق نیافته است. جالب آن‌که «دوری محل زندگی تا مدرسه» در این دوره به ۱۵ درصد کاهش یافته، که می‌تواند ناشی از تمرکز بیشتر مدارس متوسطه اول در مناطق شهری یا نیمه‌شهری باشد، اما همچنان برای برخی مناطق محروم، مانعی جدی محسوب می‌شود.

در دوره متوسطه دوم، که معمولاً با تصمیم‌گیری‌های مهمی در زمینه آینده شغلی و تحصیلی همراه است، «مشکلات مالی خانواده» با ۵۰ درصد، به‌طرز چشمگیری افزایش یافته است. این رقم، نه‌تنها نشان‌دهنده شدت بحران اقتصادی در خانواده‌هاست، بلکه بیانگر آن است که نظام آموزشی نتوانسته مشوق‌های کافی برای ادامه تحصیل در این مرحله فراهم آورد. در این دوره، «باورهای غلط فرهنگی» به ۱۵ درصد کاهش یافته، که می‌تواند ناشی از افزایش آگاهی عمومی یا تأثیرات رسانه‌ای باشد، اما همچنان به‌عنوان مانعی فرهنگی مطرح است. «اشتغال به کار» با ۲۵ درصد، ثابت مانده، که نشان می‌دهد فشار اقتصادی و نیاز به مشارکت در بازار کار، در این سنین همچنان پابرجاست. «دوری محل زندگی تا مدرسه» نیز به ۱۰ درصد کاهش یافته، که می‌تواند ناشی از تمرکز مدارس متوسطه دوم در مراکز شهری باشد، اما نباید موجب غفلت از مناطق دورافتاده شود.

تحلیل این داده‌ها، ما را به چند نتیجه کلیدی می‌رساند. نخست آن‌که بازماندگی از تحصیل، پدیده‌ای چندعلتی است که نمی‌توان آن را صرفاً به یک عامل تقلیل داد. تعامل میان فقر اقتصادی، باورهای فرهنگی، زیرساخت‌های آموزشی و سیاست‌های حمایتی، نقشی تعیین‌کننده در شکل‌گیری این بحران دارد. دوم آن‌که با افزایش سن دانش‌آموزان، فشارهای اقتصادی و اجتماعی برای ترک تحصیل بیشتر می‌شود؛ به‌ویژه در دوره متوسطه دوم، که باید نقطه اوج آمادگی برای ورود به دانشگاه یا بازار کار باشد، شاهد بیشترین نرخ ترک تحصیل به‌دلیل مشکلات مالی هستیم. سوم آن‌که باورهای فرهنگی، اگرچه در ظاهر کاهش یافته‌اند، اما همچنان در برخی مناطق و گروه‌های اجتماعی، نقش بازدارنده دارند؛ به‌ویژه در زمینه تحصیل دختران، که ممکن است با محدودیت‌های فرهنگی مواجه باشند.

از منظر سیاست‌گذاری، این داده‌ها نشان می‌دهند که مقابله با بازماندگی از تحصیل، نیازمند رویکردی چندسطحی و بین‌بخشی است. در سطح اقتصادی، باید نظام‌های حمایتی برای خانواده‌های کم‌درآمد تقویت شوند؛ از جمله پرداخت یارانه‌های تحصیلی، تأمین تغذیه رایگان در مدارس و ارائه خدمات درمانی و روان‌شناسی. در سطح فرهنگی، باید برنامه‌های آگاهی‌بخشی و توانمندسازی والدین اجرا شود؛ به‌ویژه در مناطق محروم، که باورهای سنتی ممکن است مانع تحصیل فرزندان شوند. در سطح زیرساختی، توسعه مدارس در مناطق دورافتاده، تأمین سرویس‌های ایاب و ذهاب، و به‌کارگیری فناوری‌های آموزشی از راه دور، می‌تواند نقش مؤثری ایفا کند. در سطح حقوقی، باید قوانین حمایت از کودک و منع کار کودکان به‌طور جدی اجرا شود و نهادهای نظارتی، با همکاری سازمان‌های مردم‌نهاد، بر اجرای این قوانین نظارت کنند.

از منظر جامعه‌شناختی، بازماندگی از تحصیل، نه‌تنها موجب محرومیت فردی از فرصت‌های رشد و توسعه می‌شود، بلکه در سطح اجتماعی نیز پیامدهایی چون افزایش فقر، بیکاری، جرم، و نابرابری را به‌دنبال دارد. کودکانی که از تحصیل بازمی‌مانند، در آینده با محدودیت‌های جدی در زمینه اشتغال، مشارکت اجتماعی و سلامت روان مواجه خواهند شد. این امر، موجب بازتولید چرخه فقر و محرومیت در نسل‌های بعدی می‌شود؛ پدیده‌ای که با عنوان «فقر بین‌نسلی» شناخته می‌شود و یکی از چالش‌های اصلی توسعه پایدار است.

در مجموع، باید تأکید کرد که آموزش، نه‌تنها یک حق بنیادین انسانی است، بلکه ابزاری کلیدی برای توانمندسازی فردی، توسعه اجتماعی، و تحقق عدالت است. بازماندگی از تحصیل، نقض این حق بنیادین است و باید با تمام توان، از منظر اخلاقی، قانونی، و اجرایی با آن مقابله کرد. داده‌ها اگرچه ساده و خلاصه‌اند، اما پنجره‌ای گشوده به واقعیتی پیچیده و چندلایه هستند؛ واقعیتی که نیازمند تحلیل دقیق، اقدام مؤثر و تعهد پایدار از سوی همه نهادهای مسئول است. این تعهد، تنها محدود به وزارت آموزش و پرورش نیست، بلکه باید در سطح دولت، مجلس، نهادهای

مدنی، رسانه‌ها و حتی خانواده‌ها نهادینه شود.

مقابله با بازماندگی از تحصیل، مستلزم آن است که آموزش به‌عنوان یک اولویت ملی و یک سرمایه‌گذاری بلندمدت تلقی شود، نه صرفاً یک هزینه جاری. در جهانی که دانش و مهارت، موتور محرک توسعه و رقابت‌پذیری کشورهاست، محرومیت از آموزش، به‌معنای عقب‌ماندگی ساختاری و تضعیف توان ملی است. از این‌رو، هر کودک بازمانده از تحصیل، نه‌تنها یک فرصت از دست‌رفته برای خودش، بلکه یک زنگ خطر برای جامعه‌ای است که در مسیر توسعه پایدار، عدالت اجتماعی، و امنیت انسانی گام برمی‌دارد.

اکنون زمان آن فرا رسیده که با نگاهی جامع، مسئولانه و آینده‌نگر، به مسئله بازماندگی از تحصیل پرداخته شود؛ نه با شعار، بلکه با سیاست‌گذاری مبتنی بر داده، اقدام مبتنی بر عدالت، و مشارکت مبتنی بر همدلی.

دیدگاه ها (0)
img
خـبر فوری:

نرخ سوم بنزین رسماً اعلام شد: لیتری ۵۰۰۰ تومان