26

شهریور

1404


اجتماعی

26 شهریور 1404 08:45 0 کامنت

اگر به اصرار به پارک ببریمش هم، زود خسته می‌شود و می‌خواهد برگردد خانه.» این تصویر، برای بسیاری از خانواده‌های شهری در ایران امروز آشناست. کودکانی که در خانه‌های کوچک، اغلب بدون پنجره‌ی رو به حیاط یا فضای باز و در محاصره‌ی دیوارها رشد می‌کنند خانه‌هایی که به‌جای صدای بازی در کوچه، پر از صدای وسایل برقی و نوتیفیکیشن گوشی‌هاست. رشد در چنین فضاهایی دیگر صرفا یک انتخاب شخصی یا سبک زندگی نیست. بلکه بازتاب ساختارهای شهری، فشار اقتصادی و تغییرات فرهنگی گسترده‌تر است. آپارتمان نشینی در کلان‌شهرها و حتی شهرهای متوسط به الگوی غالب بدل شده و کودکان، نخستین نسل‌هایی هستند که زندگی‌شان از همان سال‌های ابتدایی در چارچوبی بسته تعریف می‌شود. آن‌ها برخلاف نسل‌های پیشین، کمتر تجربه‌ی بازی در کوچه، تماس با خاک، یا حتی تماشای آسمان از پنجره‌ی بزرگ خانه‌های حیاط‌دار را دارند. این محدودیت محیطی می‌تواند پیامدهایی جدی بر رشد هیجانی، شناختی و خلاقیت کودکان داشته باشد. پژوهش‌ها نشان داده‌اند که مواجهه‌ی کم با طبیعت و نبود فضای آزاد بازی، با افزایش اضطراب، مشکلات توجه و حتی افت خلاقیت در ارتباط است. کودکانی که بیشتر وقت خود را در محیط‌های بسته و دیجیتالی می‌گذرانند، احتمالا در مهارت‌های اجتماعی و تنظیم هیجان نیز با چالش مواجه خواهند شد. اما مسئله فقط فردی نیست.  کودک آپارتمانی محصول یک نظم شهری و اقتصادی خاص است: تراکم جمعیت، قیمت بالای زمین و سودآوری ساخت ‌و ساز، همگی سبب شده‌ اند که فضاهای باز و عمومی برای کودکان به حاشیه رانده شوند. در چنین شرایطی، محرومیت کودکان از بازی در فضای باز، نه ناشی از انتخاب والدین بلکه نتیجه‌ی ساختارهایی است که سود و رشد شهر نشینی را بر نیازهای روانی نسل آینده ترجیح می‌دهند. بنابراین پرسش اصلی این است: کودکی که در آپارتمانهای بی‌پنجره و بی‌حیاط بزرگ می‌شود، چه چیزی را از دست می‌دهد؟

خلاقیت در فضای محدود

خلاقیت در کودکی اغلب محصول برخورد تصادفی با محیط است: لمس خاک، دیدن تغییر فصل‌ها، بازی‌های بداهه در کوچه، و حتی تعامل با حیوانات. در روانشناسی رشد، «تجربه‌ی متنوع حسی» یکی از مهم‌ ترین عوامل شکل‌گیری تفکر خلاق به شمار می‌رود. کودکی که هر روز در معرض نور طبیعی، صداهای گوناگون و تعامل با دیگران قرار می‌گیرد، شبکه‌های عصبی مرتبط با خلاقیتش انعطاف‌پذیرتر عمل میکنند. اما کودک آپارتمانی، بیش از آن‌که با محرک‌های متنوع مواجه شود، در معرض «تکرار دیجیتال» است: بازی‌های ویدئویی، برنامه‌های تلویزیونی و اسباب ‌بازی‌های از پیش‌طراحی‌شده. این نوع تجربه، به تعبیر برخی روانشناسان، «خلاقیت آماده‌خوری» ایجاد می‌کند یعنی کودک مصرف‌ کننده‌ی الگوهای خلاقانه‌ای می‌شود که دیگران ساخته‌اند، بی‌آنکه فرصتی برای آزمون و خطا یا بداهه‌پردازی داشته باشد.

سلامت روان و اضطراب پنهان

کلینیک‌های روانشناسی در سال‌های اخیر با پدیده‌ای تازه روبه‌رو شده‌اند: کودکانی که علائم اضطراب، بی‌قراری و حتی اختلالات خواب نشان می‌دهند، بی ‌آنکه رویداد آسیب‌زایی در زندگی‌شان وجود داشته باشد. یکی از تبیین‌ها، کمبود فضای بازی آزاد است. پژوهش‌ها در حوزه‌ی نوروسایکولوژی نشان داده‌اند که بازی فیزیکی در فضای باز، با کاهش سطح هورمون استرس (کورتیزول) رابطه‌ی مستقیم دارد. در مقابل، حبس طولانی در محیط‌های بسته می‌تواند فعالیت سیستم سمپاتیک را بیش از اندازه تحریک کند و بدنی آماده‌باش دائمی بسازد بدنی که هنوز تهدیدی ندیده، اما مدام واکنش اضطرابی دارد.

روابط خانوادگی در فضای فشرده

آپارتمان کوچک، خانواده را به اجبار در کنار هم نگاه می‌دارد، اما این نزدیکی همیشه به معنای صمیمیت نیست. وقتی کودکان برای بازی یا ابراز انرژی راهی جز خانه ندارند، تعارض‌ها با والدین افزایش می‌یابد. در جلسات درمانی، بسیاری از والدین از فرسودگی ناشی از حضور بی‌وقفه‌ی کودک در خانه می‌گویند. در روان‌شناسی این وضعیت را می‌توان نوعی «اشباع رابطه‌ای» دانست: روابطی که به جای رشد، به دلیل فقدان فاصله و آزادی، خسته ‌کننده و تنش‌زا می‌شوند.

کودک به‌مثابه محصول معماری و اقتصاد

از دیدگاه اجتماعی، کودک آپارتمانی یک پدیده‌ی فردی نیست، بلکه برساخته‌ی نظام شهری است. معماران و سازندگان خانه، به جای طراحی فضاهایی برای رشد کودکان، اغلب به حداکثرسازی تعداد واحدها فکر می‌کنند. نتیجه خانه‌هایی است با پنجره‌های کوچک و دیوارهای بلند، بی‌حیاط و بی‌فضای مشترک. در چنین فضایی، کودکان به‌طور ساختاری از تجربه‌ی جمعی و طبیعی محروم می‌شوند. این روند بازتاب اقتصاد مسکن نیز هست. زمین به کالا بدل شده و سود آوری متراژ بیشتر، ارزشمندتر از سلامت نسل آینده تلقی می‌شود. می توان این روند را نه صرفا «سبک زندگی شهری»، بلکه نوعی خشونت ساختاری دانست: سیستمی که ناخواسته سلامت روان کودکان را قربانی سود اقتصادی می‌کند.

انزوای اجتماعی در عصر تراکم

به‌ ظاهر، آپارتمان‌ها محل زندگی جمعی‌اند: صدها نفر در یک مجتمع. اما واقعیت این است که کودکان در چنین محیط‌هایی کمتر از هر زمان دیگری با هم بازی می‌کنند. ترس والدین از ناامنی، مقررات خشک مجتمع‌ها، و نبود فضای بازی ایمن، همگی مانع می‌شوند. بنابراین کودک آپارتمانی اغلب در تنهایی یا با جمع محدود بزرگ‌ترها رشد می‌کند. این وضعیت در آینده به مشکلاتی مانند ضعف در مهارت‌های اجتماعی، دشواری در ایجاد روابط عاطفی و حتی افزایش فردگرایی افراطی می ‌انجامد.

طبیعت به‌مثابه حق اجتماعی

اگر از زاویه‌ای انتقادی بنگریم، دسترسی به آسمان، درخت و خاک، نه یک امتیاز لوکس، بلکه حقی اجتماعی برای کودکان است. اما شهرسازی مدرن، این حق را به نفع بزرگراه‌ها و برج‌ها مصادره کرده است. کودکی که بدون تجربه‌ی زیست در طبیعت بزرگ می‌شود، نوعی فقر زیست ‌محیطی را تجربه می‌کند فقری که نه در حساب بانکی والدین، بلکه در تجربه‌ی وجودی کودک ثبت می‌شود. روانشناسان این وضعیت را بخشی از نابرابری شهری می‌دانند: جایی که کودکان طبقات بالاتر، امکان رفتن به باغ و ویلا را دارند، اما کودکان طبقات متوسط و پایین، محکوم به بازی در چهار دیواری‌اند.

نسلی با تخیل محدودتر

تخیل کودک تنها یک توانایی سرگرم‌ کننده نیست، بلکه زیربنای خلاقیت، حل مسئله و حتی امید به آینده است. روانشناسان رشد تاکید می‌کنند که تخیل در کودکی زمانی بالاترین ظرفیت خود را نشان می‌دهد که کودک در تماس با محیطی متنوع و پیش‌بینی‌‌ناپذیر قرار گیرد: دویدن در کوچه، ساختن قلعه‌ای از خاک و چوب، یا تماشای حرکت ابرها. این تجربه‌ها، هرچند ساده به نظر می‌رسند، به مغز کودک می‌آموزند که از چیزی کوچک، جهانی تازه بسازد. اما در زندگی آپارتمانی، این بستر طبیعی و خودانگیخته به‌شدت محدود می‌شود. کودکانی که بیشتر وقتشان را در فضای بسته می‌گذرانند، ناچار تخیل خود را از محتوای آماده‌ی دیجیتال تغذیه می‌کنند محتوایی که هرچند رنگارنگ و جذاب است، اما به‌جای پرورش قوه‌ی آفرینندگی، مصرف‌ کننده‌گی ذهنی را تشویق می‌کند. به بیان دیگر، کودک بیش از آنکه آفریننده‌ی داستان باشد، تماشاگر یا بازیکنی در داستانی است که دیگران نوشته‌اند. این محدودیت پیامدهای بلندمدتی دارد. پژوهش‌ها نشان داده‌اند که کاهش بازی آزاد و تماس با طبیعت می‌تواند به افت انعطاف شناختی بینجامد یعنی توانایی ذهن برای دیدن راه‌حل‌های متفاوت در برابر یک مسئله کاهش پیدا می‌کند. در آینده، چنین نسلی ممکن است در حوزه‌های علمی، هنری و حتی روابط اجتماعی با فقر خلاقیت روبه‌رو شود. تخیل محدود نه ‌تنها آینده‌ی فرد، بلکه آینده‌ی جامعه را نیز کوچک‌تر می‌کند. جامعه‌ای که کودکانش از تجربه‌ی خاک، باد و بازیهای آزاد محروم باشند، در واقع سرمایه‌ی بزرگ تخیل جمعی خود را به بهای ساختن برج‌ها و آپارتمان‌ها خرج کرده است.

فردگرایی و فاصله‌گیری اجتماعی

کودکانی که در فضاهای بسته رشد می‌کنند، کمتر فرصت تعامل گروهی دارند. نتیجه آن است که مهارت‌های همدلی و همکاری در آن‌ها ضعیف‌ تر می‌شود.

این مسئله در جامعه‌ی آینده می‌تواند به افزایش فردگرایی افراطی، بی‌اعتمادی اجتماعی و حتی خشونت‌های خرد منجر شود پدیده‌ای که نشانه ‌هایش در شهرهای بزرگ امروز قابل مشاهده است. از دیدگاه کلان، رشد کودکان در آپارتمان‌های بسته می‌تواند به بحران سلامت روان عمومی بدل شود. اضطراب، افسردگی و ناتوانی در مدیریت استرس، وقتی در نسل گسترده‌ای شکل بگیرد، هزینه‌های اجتماعی و اقتصادی سنگینی خواهد داشت. روانشناسی این روند را نوعی «بدهی پنهان» می‌نامد: جامعه امروز با حذف فضاهای باز، بدهی بزرگی به آینده انباشته می‌کند که روزی باید با درمان‌های گران‌قیمت و فروپاشی روابط اجتماعی پرداخت شود. کودک آپارتمانی پدیده‌ای منفرد و ساده نیست. او در نقطه‌ی تلاقی بالین و ساختار اجتماعی ایستاده است. از یک‌سو، بالین‌گر به او می‌نگرد و نشانه‌های اضطراب، افت خلاقیت و مشکلات روابط خانوادگی را می‌بیند. از سوی دیگر، نگاه اجتماعی ، ریشه‌ها را در سیاست‌های شهری، اقتصاد مسکن و فرهنگ آپارتمان‌نشینی ردیابی می‌کند. پرسش پایانی این است: آیا می‌توان برای کودکان نسل امروز، فضاهایی جایگزین حیاط و کوچه فراهم کرد؟ شاید پاسخ در بازاندیشی طراحی شهری، توسعه‌ی فضاهای عمومی ایمن، و تغییر نگاه والدین به ارزش بازی آزاد باشد. اگر چنین نکنیم، کودکان آپارتمانی نه ‌فقط تجربه‌ی خاک و آسمان، که بخش بزرگی از سلامت روان و توانایی خلاقیت خود را از دست خواهند داد.

روزنامه صبح ساحل

دیدگاه ها (0)
img
خـبر فوری:

بیش از ۷۰۰ دستگاه ریز پرنده قاچاق در هرمزگان کشف شد