22

شهریور

1404


اجتماعی

22 شهریور 1404 10:59 0 کامنت

وضعیت آماری و ابعاد مسئله

داده‌های دقیق درباره‌ی خودکشی در کودکان در ایران همچنان پراکنده و ناقص است. بر اساس گزارش‌های سازمان پزشکی قانونی، در سال ۱۴۰۱ بیش از ۵۰۰۰ مورد مرگ ناشی از خودکشی در کشور ثبت شده است. اگرچه سهم کودکان به‌صورت مستقل منتشر نمی‌شود، پژوهش‌های منطقه‌ای نشان می‌دهند که بخش قابل توجهی از این مرگ‌ها به افراد زیر ۱۸ سال مربوط است. برای نمونه، تحقیقی در دانشگاه علوم پزشکی کرمانشاه (۱۴۰۰) نشان داد که حدود ۷ درصد موارد ثبت‌شده در استان‌های غربی مربوط به گروه سنی کودک و نوجوان بوده است. اگر این نسبت را به کل کشور تعمیم دهیم، می‌توان حدس زد که هر سال ده‌ها تا صدها کودک در ایران بر اثر خودکشی جان خود را از دست می‌دهند. گزارش‌های رسانه‌ای نیز این آمار را ملموس‌تر می‌کنند.

درسیستان، ایلام، کرمانشاه، خوزستان و حتی حاشیه‌های تهران، بارها خبر خودکشی کودکان ۹ تا ۱۳ ساله منتشر شده است؛ اخباری که اغلب با توضیحاتی مانند «به دلیل فقر خانواده»، «به دلیل ناتوانی در خرید گوشی برای آموزش مجازی» یا «به خاطر فشار شدید خانوادگی» همراه بوده‌اند.

این واقعیت نشان می‌دهد که برخلاف تصور عمومی، خودکشی کودک استثنا نیست، بلکه یک روند رو به رشد است که ریشه در ساختارهای اجتماعی دارد.

فقر و تجربه زیسته کودک فرودست

فقر در نگاه روان‌شناسی اجتماعی تنها کمبود پول نیست، فقر یک زیست‌جهان است. کودک فرودست در محله‌ای رشد می‌کند که در آن خیابان‌ها ناامن‌اند، امکانات تفریحی وجود ندارد، مدرسه‌ها فرسوده‌اند و آینده‌ای قابل تصور نیست. این وضعیت، نه ‌تنها جسم او را تحت فشار قرار می‌دهد بلکه روان او را نیز در تنگنا می‌گذارد. سه لایه از فقر را می‌توان در تجربه‌ی کودک بازشناخت:

فقر آموزشی:

کودکان فرودست یا از تحصیل بازمی‌مانند یا در مدارسی تحصیل می‌کنند که کیفیت آموزش پایین و امکانات ناچیز است. چنین شرایطی امید به آینده‌ی بهتر را از همان ابتدا خاموش می‌کند. از طرف دیگر، شرایط تغییر سرنوشت برای کودکان طبقات پایین، با طبقاتی شدن آموزش و مخصوصا کنکور تقریبا به طور کامل منقضی است و همین مساله کودک را به بن بستی ناگریز می کشاند.

فقر عاطفی:

والدینی که گرفتار بیکاری و اضطراب مالی‌اند، کمتر فرصت یا توان دارند تا به نیازهای هیجانی فرزند پاسخ دهند. در نتیجه کودک احساس طردشدگی و تنهایی می‌کند این طرد عاطفی در کنار ناتوانی تغییر سرنوشت می تواند شرایط روانی کودکان فرودست را دشوارتر کند.

فقر نمادین:

کودک وقتی با هم‌سالانی روبه‌رو می‌شود که لباس نو، اسباب‌بازی یا گوشی دارند، اما او ندارد، شرم اجتماعی را تجربه می‌کند. شرمی که می‌تواند از گرسنگی هم دردناک‌تر باشد. این شرم وجود و عزت نفس کودک را به شدت تحت تاثیر قرار می‌دهد و تجربه‌ی زیسته‌ی او را مملو از رنج و تجربه‌ی بی‌عدالتی می کند. ترکیب این سه لایه‌ی فقر، انسداد روانی می‌آفریند، یعنی حالتی که در آن کودک نه راهی برای تغییر می‌بیند و نه نیرویی برای مقاومت. در چنین شرایطی، مرگ به‌عنوان تنها راه‌حل قابل تصور مطرح می‌شود.

فشارهای فرهنگی و سکوت نهادی

در جامعه ایران، خودکشی همواره با تابو و سکوت همراه بوده است. وقتی پای کودکان به میان می‌آید، این سکوت سنگین‌تر می‌شود. رسانه‌ها از ترس اشاعه یا حساسیت فرهنگی، اغلب خبرها را کوتاه و بی‌تحلیل منتشر می‌کنند.مدارس نیز از گزارش دقیق یا گفتگو درباره چنین موضوعی خودداری می‌کنند. اما ازدیدگاه روانشناسی، این سکوت خود بخشی از مشکل است. کودکی که در فقر زندگی می‌کند و از حمایت نهادی بی ‌بهره است، وقتی صدای خود را در رسانه‌ها و نهادها هم نمی‌شنود، احساس می‌کند دو بار حذف شده است: یک‌بار به دلیل فقر مادی و بار دیگر به دلیل حذف نمادین. این وضعیت همان چیزی است که جامعه‌شناسان آن را «نامرئی‌سازی اجتماعی» می‌نامند.

مدرسه به مثابه صحنه نابرابری

مدرسه می‌تواند نقش حفاظتی داشته باشد، اما برای کودکان فرودست اغلب به صحنه‌ی بازتولید نابرابری تبدیل می‌شود. معلمان حتی ناخودآگاه کودکان طبقات بالاتر را بیشتر تشویق می‌کنند. امکانات جانبی مانند کلاس‌های خصوصی یا ابزارهای آموزشی، در دسترس کودکان مرفه است، نه فرودستان. دوران آموزش مجازی در کرونا، نمونه‌ای روشن از این نابرابری بود. هزاران کودک به دلیل نداشتن گوشی هوشمند یا اینترنت از آموزش محروم شدند. در برخی استان‌ها، این محرومیت به افسردگی شدید و حتی موارد خودکشی انجامید. به این ترتیب، مدرسه که باید عامل امید باشد، به نماد ناکامی و طرد تبدیل شد.

رسانه‌ و بازنمایی کودکان فرودست

نحوه‌ی بازنمایی رسانه‌ها از خودکشی کودکان، اغلب مشکل‌زا است. تیترهایی مانند «کودک ۱۲ ساله به دلیل نمره بد خودکشی کرد» عملا ریشه‌های اجتماعی را پنهان می‌کنند. چنین روایت‌هایی مسئولیت را بر دوش کودک یا خانواده می‌اندازند، نه ساختارهای نابرابر. روانشناسی تاکید می‌کند که باید روایت را تغییر داد: کودک به دلیل «نمره بد» خودکشی نمی‌کند، بلکه نمره بد برای او نمادی از بی‌آیندگی است. اگر رسانه‌ها این لایه‌های اجتماعی را برجسته نکنند، عملا به سکوت نهادی و تداوم بحران کمک کرده‌اند.

هشدار برای آینده

تجربه‌ی کشورهای مشابه می‌تواند هشداردهنده باشد. در هند و برزیل، آمار خودکشی کودکان در مناطق فقیرنشین به‌طور چشمگیری بالاتر است. در هند حتی گزارش‌هایی از کودکان ۱۰ ساله وجود دارد که به دلیل ناتوانی در خرید ابزار آموزشی، خودکشی کرده‌اند. ایران نیز اگر به سمت افزایش شکاف طبقاتی حرکت کند، با همان سناریو مواجه خواهد شد.

نشانه‌ها از هم‌اکنون دیده می‌شود: رشد حاشیه‌نشینی، افزایش کودکان کار، و فشار بر نظام آموزشی. اگر سیاست‌های حمایتی جدی اتخاذ نشود، احتمالا نرخ خودکشی در کودکان فرودست در سال‌های آینده بیشتر خواهدشد.

راهکارها و مداخلات پیشنهادی

مقابله با خودکشی کودکان طبقات فرودست نیازمند رویکردی چندسطحی و هماهنگ است که هم عوامل فردی و روانی و هم ساختارهای اقتصادی و اجتماعی را دربرگیرد. در سطح مدرسه، حضور مشاوران متخصص و آموزش معلمان برای شناسایی نشانه‌های خطر، می‌تواند نخستین گام پیشگیری باشد. ایجاد فضایی امن برای گفتگو درباره اضطراب، افسردگی و فشارهای اجتماعی، به کودکان کمک می‌کند احساس شنیده شدن کنند و انزوای روانی کاهش یابد. در سطح خانواده، برگزاری کارگاه‌های رایگان فرزندپروری و آموزش مهارت‌های مدیریت هیجان برای والدین، مخصوصا در مناطق محروم، می‌تواند ظرفیت حمایت عاطفی کودکان را تقویت کند. در کنار آن، حمایت‌های اقتصادی مستقیم مانند کمک هزینه تحصیل، تغذیه و دسترسی به ابزارهای آموزشی دیجیتال، فشار مالی بر خانواده‌ها را کاهش می‌دهد و فرصت‌های رشد کودک را افزایش می‌دهد. رسانه‌ها نیز نقش مهمی دارند: تغییر روایت از گزارش‌های سطحی به بازنمایی انتقادی و ساختاری، می‌تواند هم آگاهی عمومی را بالا ببرد و هم فشار اجتماعی برای اصلاح سیاست‌ها ایجاد کند. در سطح کلان، تقویت سیاست‌های رفاه اجتماعی، کاهش شکاف طبقاتی و ایجاد فرصت‌های برابر آموزشی، زیربنای پیشگیری پایدار است. تنها با ترکیب این اقدامات در سطوح فردی، نهادی و ساختاری می‌توان امید را به زندگی کودکان فرودست بازگرداند و مانع تکرار تراژدی شد.

خودکشی در کودکان طبقات فرودست یک تراژدی فردی نیست. زخمی اجتماعی است که بر پیکر جامعه حک می‌شود. هر خبر کوتاه از مرگ کودکی، در واقع آینه‌ای است که نشان می‌دهد تا چه حد در حمایت از ضعیف‌ترین افراد شکست خورده‌ایم. از دیدگاه روانشناسی، این پدیده نتیجه‌ی برهم‌خوردن توازن بین فرد و ساختار است: کودکی که امید به آینده را از دست داده، در خانواده و مدرسه پشتیبانی نمی‌بیند و در جامعه هم نامرئی می‌شود. تنها در چنین شرایطی است که مرگ برای او «راه خروج» به نظر می‌رسد.اگر سیاست‌گذاران، رسانه‌ها و نهادهای آموزشی به جای سکوت و انکار، به تغییر شرایط ساختاری بپردازند، می‌توانند امید را به زندگی کودکان بازگردانند. در غیر این صورت، هر خودکشی کودکی دیگر، تنها تکرار یک شکست جمعی خواهد بود؛ شکستی که نشان می‌دهد عدالت اجتماعی هنوز به رویایی دور دست نایافته بدل شده است.

دیدگاه ها (0)
img
خـبر فوری:

گروه اقدام سریع برای مقابله با پشه آئدس در استان تشکیل شود