فرهنگی و هنری
«حیدر حیدرینژاد» یا همان «حیدر احمد» متولد سال ۱۳۲۷، در شرقیترین بخش استان هرمزگان، یعنی شهرستان جاسک است. حیدر احمد، بیشک از خاصترین چهرههای هنر، ادبیات و فرهنگ جنوب ایران است. فرهنگی بازنشستهای که در آستانهی هشتاد سالگی همچنان سر پرشوری برای ثبت، نوشتن، پژوهش و سرودن دارد. در روزهایی که ادبیات معاصر بیش از هر زمان دیگری به صداهای تازه و روایتهای بومی نیاز دارد، انتشار کتاب تازهی «نسیم غم» نوشتهی حیدر احمد فرصتیست برای گفتوگو با نویسندهای که قلمش همواره در پیوندی عمیق با دریا، فرهنگ جنوب و حافظهی جمعی مردم مکران حرکت کرده است. «نسیم غم» نه تنها عنوانی شاعرانه که دریچهای به جهان ذهنی و عاطفی نویسنده است؛ جهانی که میان تجربههای شخصی، افسانههای محلی و بازتاب غمهای انسانی در رفتوآمد است. به همین بهانه، پای صحبتهای او نشستیم تا از چرایی نوشتن این کتاب، الهامهای پنهان پشت سطرهایش و نگاه او به ادبیات و زندگی بشنویم.
آقای حیدر احمد عزیز، پیش از هر چیز تبریک بابت انتشار مجموعه داستان تازهتان. عنوان «نسیم غم» بسیار شاعرانه است. چه چیزی الهامبخش انتخاب این نام شد؟
سپاسگزارم از لطف و توجه شما برای بهتر دیده شدن این اثر. در کتاب داستانی با همین عنوان وجود دارد که الهامبخش نام مجموعه شد. در آن قصه، «نسیم» و «غم» از ماهیت حسی خارج شده و از تجربه درونی زاده میشوند و در قالب دو شخصیت داستانی حضور پیدا میکنند. به همین دلیل، نام کتاب را هم «نسیم غم» گذاشتم.
اگر بخواهید در یک جمله، حال و هوای کلی مجموعه داستان «نسیم غم» را برای کسی که هنوز کتاب را نخوانده توضیح بدهید، چه میگویید؟
بیشتر داستانهای این مجموعه (به جز دو سه استثنا) در جنوب و بهویژه شرق هرمزگان روایت میشوند. من همیشه خودم را یک نویسنده جنوبی میدانم. این کتاب را در آغاز به زنان و دختران رنجدیده سرزمینم تقدیم کردهام و روایتهایش بازتابی از اندوه و رنج آنهاست. البته در داستان «نسیم غم» هم به همین پرسش شما پاسخی دادهام.
در نوشتههای پیشین شما، جنوب و فرهنگ مکران حضوری پررنگ داشتند. آیا در داستانهای «نسیم غم» هم این فضا دیده میشود؟
بله، دقیقاً. «نسیم غم» دریچهای است رو به اتفاقات و زندگی مردم سواحل مکران. قصههایی مثل جاده شرق، جاده فسفری، پوتینها، بازار شیطان و چند داستان دیگر، همه بر محور مردم هرمزگان و منطقه شکل گرفتهاند. حتی دو داستان (پرنده آبی و شلاق) به دلایل ملاحظاتی از مجموعه کنار گذاشته شد، اما نگاهشان همچنان به همین جغرافیا بود.
شخصیتهای داستانهای این مجموعه بیشتر برآمده از تجربههای شخصی شما هستند یا از روایتهای مردمی و فرهنگی که در اطرافتان دیدهاید؟
هردو مورد. مقداری برگرفته از تجربه شخصی و بیشتر مشاهدات وقایعی است که در اطرافم گذشته است.
نوشتن داستان کوتاه دشواریهای خاص خودش را دارد. برای شما مهمترین چالش در نوشتن این مجموعه چه بود؟
درست میگویید. من نوشتن را با داستانکهای ۲۵۰ کلمهای شروع کردم و مدتی هم افتخار داشتم در کنار زندهیاد عباس معروفی تجربه بیاموزم. بسیاری از آن داستانکهای کوتاه بعدها گسترش پیدا کردند و تبدیل شدند به داستانهایی بلندتر که بخشی از همین کتاب را شکل دادهاند. در داستان کوتاه، محدودیت فضا، زمان و لزوم ایجاد تعلیق و پیچیدگی همیشه چالشبرانگیز است. از طرفی، چون پیشتر بیشتر در زمینه نمایشنامهنویسی کار کردهام، ذهنم عادت داشت به تصویر و حرکتهای صحنهای. همین باعث میشد در روایت خطی داستان، گاهی با دشواری روبهرو شوم.
وقتی داستانها را مینوشتید، بیشتر به دنبال بازآفرینی فضای بومی و فرهنگی بودید یا تمرکزتان بر کشف تجربههای انسانیِ مشترک بود؟
راستش همیشه آرزو داشتم فضای اجتماعی و فرهنگی مردم سرزمینم را روی کاغذ بیاورم. در مقطعی با روزنامهنگاری توانستم تا حدی این خواسته را عملی کنم. اما کمکم به این نتیجه رسیدم که باید دید وسیعتری داشته باشم؛ از قالبهای محدود فراتر بروم و برای مخاطبان گستردهتری بنویسم. رسیدن به این نگاه تازه، هم تخیل بیشتری میطلبد و هم توان آفرینش و جسارت در روایت.
در بعضی داستانها غم مثل یک سایه همراه شخصیتهاست. آیا این غم بیشتر از دل تجربههای شخصی شما میآید یا از دل تاریخ و فرهنگ جمعی؟
در قصه نسیم غم، یک جایی گفته میشود که غم نمک زندگی است. مردم ما اغلب در فضاهای غمانگیز زندگی را تجربه میکنند و مسلما این موضوع تأثیرش را بر نویسنده خواهد گذاشت.
داستان کوتاه در ایران مخاطب خاص خودش را دارد. فکر میکنید مخاطب امروز چه چیزی از «نسیم غم» میتواند با خود ببرد؟
همینطور است؛ بهخصوص حالا که فضای مجازی وقت و مجال زیادی از مردم گرفته. با این حال فکر میکنم زندگی «زرخاتون» در داستان جاده شرق، سرگذشت «گلسا» در جاده فسفری، یا حتی خود قصه نسیم غم برای خیلیها ملموس و قابل درک باشد؛ بهویژه برای مردم سرزمین خودمان.
به نظر شما جوانان امروزی چطور میتوانند با این نوع ادبیات که هم بومی است و هم شاعرانه، ارتباط بگیرند؟
واقعیت این است که جذب جوانان در شرایط امروز جامعه کار سادهای نیست. متأسفانه میزان توجه به ادبیات چندان امیدوارکننده نیست و گاهی حتی تأسفبرانگیز به نظر میرسد. با این حال، کسانی که در وجودشان روزنهای از احساس و شاعرانگی وجود دارد، حتماً با چنین ادبیاتی ارتباط برقرار میکنند؛ بهویژه وقتی گرما و رنگوبوی بومی هم در آن حضور داشته باشد.
اگر بخواهید «نسیم غم» را بهعنوان یک موجود زنده توصیف کنید، چه شکلی دارد؟ یک انسان، یک پرنده، یا شاید یک موج دریا؟
پرندهای که اوج گرفته است و به هرجا سر میکشد، نگاهش به همه چیز و همه هست، آدمها را میبیند و زندگی مواجشان را نظارهگر است.
آیا در حال حاضر روی مجموعه یا پروژهی تازهای کار میکنید یا ترجیح میدهید مدتی با «نسیم غم» زندگی کنید و بازخورد خوانندگان را ببینید؟
البته طرحی برای یک رمان در ذهن دارم، هرچند هنوز گاهی از صفحه سفید کاغذ میترسم. این روزها بیشتر وقتم را به مطالعه اختصاص دادهام و سعی میکنم درباره جاسک و جایگاهش در تاریخ مکران بیشتر تحقیق کنم تا در چاپهای بعدی کتاب «جاسک در گذرگاه تاریخ مکران» مطالب تازهای بیفزایم. امیدوارم «نسیم غم» هم در آینده کاملتر و محکمتر و البته بدون سانسورِ خواسته یا ناخواسته، در اختیار علاقهمندان قرار بگیرد؛ البته اگر عمری باقی بود.
وقتی خودتان دوباره به داستانها نگاه میکنید، بیشتر حس دلتنگی به شما دست میدهد یا آرامش؟
نسبت به داستانهای «نسیم غم» احساس متفاوتی دارم. خود قصه نسیم غم مرا به غربت میبرد و با سایهای از غم همراه است، در حالی که جاده شرق امید به آینده کشور و مردم را در من زنده میکند. بقیه داستانها هم هر کدام حال و هوای خاص خود را دارند و احساسات متنوعی به آدم منتقل میکنند.
و در پایان، کدام داستان یا کدام جمله از «نسیم غم» برای خودتان عزیزتر است و دوست دارید همینجا با ما و مخاطبان به اشتراک بگذارید؟
«... تو میدونی چرا تکفیریا سر از اینجا درآوردن تا ما مجبور به ورود در این معرکه بشیم؟ میدونی که برای کی و برای چی داریم میجنگیم؟
جوونای داریا رو دیدی که چطوری امیدشون رو در کتابخانهای میبینن که پانزده هزار کتاب اونو از زیر آوار خانههای مردم آواره این شهر درآوردن؟ من فقط میدونم که قراره ما حکومت اینجا رو به هر قیمتی در مقابل همین جوونای پرشور حفظ کنیم و این برای ما گرون تموم میشه...» {تکهای از داستان برای صلح}.
روزنامه صبح ساحل
جدیدترین اخبار
شکارچیان غیرمجاز جنگل الیت را آتش زدند
برگزاری همایش تجلیل از مادران و همسران قهرمانپرور هرمزگان
نخستین گل غیرپنالتی استقلال پس از ماهها
سود سهام عدالت باید تا شب یلدا واریز شود
آغاز نامنویسی سومین دوره جایزه معلم در هرمزگان
تصادف پراید با موتورسیکلت در پارسیان یک نفر را به کام مرگ کشاند
مدارس کیش غیرحضوری شد
شتاب در عمران بندرعباس
غرق شدن لنج باری در آبهای بوموسی
سومین قطار ۵ ستاره ایران رونمایی شد
شهید گمنام هشت سال دفاع مقدس در جکدان بشاگرد آرام گرفت
برقراری مسیر چهارماهه میان کیش و پایتخت تاجیکستان
آغاز پخش سریال چینی «پزشک دربار» از فردا
رمز اعتماد مصرفکنندگان و موفقیت این برند
استقلال در بندرعباس