06

آذر

1404


فرهنگی و هنری

16 شهریور 1404 08:54 0 کامنت

ولی کمربندش را نبست و سیگاری از جیبش درآورد و از راننده پرسید:« میشه سیگار کشید؟» قبل از این که راننده جواب بدهد زن مسنی که عقب نشسته بود، گفت: «نخیر. تو وسیله عمومی که سیگار نمی‌کشن.» پسر گفت:« اگه سیگاری باشی، همه جا سیگار می‌کشی.» زن مُسن گفت:« اون وقت تکلیف ما که سیگاری نیستیم چیه؟» پسر گفت: «هیچی بابا غلط کردم، نمی‌کشم.» چند لحظه سکوت شد بعد پسر جوان گفت:« فکر می‌کنین این جوری نمی‌میرین، هان؟... ولی شرمنده‌ام اگه تمام عمرتون هم فقط ورزش کنید و آب پرتقال بخورید باز هم می‌میرید.» بعد نگاهی به زن مسن کرد، لبخند زد و گفت:« زودتر از من هم می‌میرید.» زن مسن گفت:« عمر حساب و کتاب نداره، شاید هم همین الان شما بری و ما تا صد سال دیگه هم باشیم.» راننده خندید و گفت:«ولی اگه این جوری می‌شد دلمون می‌سوخت. می‌گفتیم کاش اقلاً سیگار آخرش رو گذاشته بودیم بکشه.» همان موقع ماشینی از عقب محکم به تاکسی کوبید...

***

پیرزن با گریه گفت:«کاش گذاشته بودم سیگار آخرش رو بکشه، حیف که دیگه نمی‌شه کاری کرد.» مردی که عقب تاکسی نشسته بود، گفت:« شاید هم بشه یه کاری کرد.» پیرزن پرسید:« چه جوری؟» مرد گفت:« این جوری...»

***

راننده به پسر جوانی که جلوی تاکسی نشسته بود، گفت:« کمربندتون رو ببندید.» پسر جوان گفت:«باشه.»و کمربندش را بست. بعد سیگاری از جیبش درآورد و از راننده پرسید: «میشه سیگار کشید؟»قبل از این که راننده جواب بدهد، زن مسنی که عقب نشسته بود، گفت:« نخیر.» مردی که عقب نشسته بود با تعجب به پیرزن نگاه کرد. پیرزن گفت:« این بار کمربندش رو بسته، طوریش نمی‌شه.» پسر گفت:«این کمربنده چرا انقده انقد سفته.» و کمربندش را باز کرد.

سروش صحت

روزنامه صبح ساحل

دیدگاه ها (0)
img
خـبر فوری:

همه نمایندگان سیم‌کارت سفید دارند!