06

آذر

1404


اجتماعی

12 شهریور 1404 08:48 0 کامنت

چنین صحنه‌هایی معمولا والدین را خسته، عصبانی و گاه درمانده می‌کند. بسیاری از والدین در این شرایط می‌پرسند: «آیا فرزند من لجباز است یا این رفتار معنای دیگری دارد؟» پاسخ به این پرسش، کلید فهم و اصلاح رفتار کودک است. در روانشناسی کودک و نوجوان، ناسازگاری رفتاری صرفا یک چالش تربیتی محسوب نمی‌شود، بلکه اغلب زبانی پنهان برای بیان نیازها و هیجاناتی است که کودک قادر به بیان مستقیم آن‌ها نیست. کودکان، به ‌ویژه در سال‌های اولیه زندگی، هنوز مهارت‌های زبانی و شناختی کافی برای توضیح احساسات خود ندارند. بنابراین، آنچه والدین به‌عنوان پرخاش، قهر یا لجبازی می‌بینند، ممکن است راهی برای گفتن این جمله باشد: «من نیاز دارم شنیده شوم»، «من نگرانم» یا «به من توجه کنید». در واقع رفتار ناسازگار بیش از آن‌که «مسئله‌ای با کودک» باشد، اغلب نشانه‌ای از رابطه‌ای است که به اصلاح یا توجه بیشتری نیاز دارد. امروزه یافته‌های عصب‌شناسی رشد، روان‌شناسی تکاملی و حتی روان‌تحلیل‌گری کودک همگی بر این اصل تاکید دارند که رفتار کودک تنها در بستر روابط معنادار او قابل فهم است. اگر والدین و مربیان صرفا سطح رفتار را ببینند و به تنبیه یا پاداش بسنده کنند، ریشه‌ های پنهان باقی می‌مانند و چرخه ناسازگاری بارها تکرار خواهد شد. اما اگر این رفتارها را همچون پیامی پنهان در نظر بگیریم، آنگاه فرصت داریم نه تنها مشکل را حل کنیم، بلکه پیوندی عمیق‌تر و سالم‌تر با کودک بسازیم. بنابراین در ادامه به این می‌پردازیم که ناسازگاری کودک را چگونه باید دید، چگونه می‌توان به پیام‌های پنهان آن گوش سپرد و چه راهکارهای علمی برای مواجهه با آن وجود دارد.

ناسازگاری کودک

ناسازگاری در روانشناسی کودک به مجموعه‌ای از رفتارها اطلاق می‌شود که با قواعد اجتماعی یا انتظارات والدین و مربیان همخوانی ندارد و معمولا موجب تنش یا تضاد می‌شود. این رفتارها طیفی گسترده را شامل می‌شوند؛ از نه گفتن‌های مکرر و بی‌اعتنایی تا قشقرق‌های شدید یا کناره ‌گیری‌های طولانی. نکته مهم این است که ناسازگاری همیشه به معنای وجود اختلال نیست. بخش قابل توجهی از این رفتارها مراحل طبیعی رشد را نشان می‌دهد. برای مثال، در حدود دو تا سه ‌سالگی، کودکان وارد مرحله‌ای می‌شوند که روانشناسان آن را خودمختاری در برابر شرم و تردید می‌نامند. در این دوره، مخالفت با والدین نشانه تلاش کودک برای کشف من مستقل است. همین الگو در نوجوانی دوباره دیده می‌شود، زمانی که جوان برای کسب استقلال روانی و اجتماعی از والدین فاصله می‌گیرد. بنابراین، ناسازگاری را باید در پیوند با سن، مرحله رشد و شرایط محیطی تحلیل کرد.

رفتار چالشی یا پیام پنهان؟

اگر چه بخشی از ناسازگاری طبیعی است، اما تکرار یا شدت بالای آن می‌تواند نشانه‌ای باشد از پیام‌های پنهان کودک. پژوهش‌ها نشان داده‌اند بسیاری از رفتارهای چالشی کودکان در واقع شیوه‌های غیرمستقیم برای برقراری ارتباط هستند. کودک ممکن است به دلیل محدودیت زبانی یا ترس از طردشدن، نتواند مستقیما بگوید چه می‌خواهد یا چه احساسی دارد، بنابراین به رفتار متوسل می‌شود. به‌عنوان نمونه، کودکی که هر شب از رفتن به تختخواب امتناع می‌کند، شاید صرفا به دنبال جلب توجه والدین باشد، زیرا تنها در لحظه خوابیدن حضور و همراهی کامل آن‌ها را احساس می‌کند. یا نوجوانی که مرتب دیر به خانه می‌آید، ممکن است در واقع در پی آزمایش مرزهای استقلال باشد، نه آنکه صرفا قصد بی‌‌احترامی داشته باشد. در این نگاه، رفتار ناسازگار همچون سطح کوه یخ است و معنا و نیاز اصلی در زیر سطح پنهان شده است.

یافته‌های علمی درباره ناسازگاری

تحقیقات عصب ‌شناختی نشان می‌دهند قشر پیش‌پیشانی مغز که مسئول تصمیم‌گیری، پیش‌بینی پیامدها و کنترل تکانه‌هاست، تا اواخر نوجوانی به بلوغ کامل نمی‌رسد. همین امر سبب می‌شود کودکان و نوجوانان در مدیریت هیجان‌های شدید، ضعف بیشتری نسبت به بزرگسالان داشته باشند و در نتیجه، ناسازگاری بیشتری بروز دهند. از سوی دیگر، روان ‌تحلیل‌گران کودک مانند دونالد وینیکات، رفتار ناسازگار را نوعی آزمون محیط می‌دانند. کودک می‌خواهد مطمئن شود آیا دنیای اطرافش ظرفیت تحمل خود واقعی او را دارد یا نه. مخالفت و لجبازی، گاهی راهی برای کشف این است که آیا من می‌توانم خودم باشم بدون اینکه طرد شوم؟ در حوزه جامعه ‌شناسی رشد نیز پژوهش‌ها نشان داده‌اند کودکان خانواده‌های درگیر استرس‌های مزمن اقتصادی یا تعارضات خانوادگی، بیش از سایرین دچار رفتارهای ناسازگار می‌شوند. فشارهای بیرونی، سیستم تنظیم هیجان کودک را تضعیف می‌کند و او در غیاب منابع حمایتی مناسب، ناسازگاری را به‌عنوان راهی برای تخلیه یا دفاع به کار می‌گیرد.

خطاهای رایج در مواجهه با کودک ناسازگار

یکی از اشتباهات رایج، واکنش فوری و تنبیهی است. والدینی که در لحظه خشم کودک خود را تهدید یا تنبیه می‌کنند، معمولا تنها به خاموش کردن موقت رفتار می‌رسند، نه اصلاح پایدار آن. این کودکان در درازمدت ممکن است یا سرکوب شوند و پیام‌های واقعی‌شان شنیده نشود، یا به شکل‌های پیچیده‌تر و پنهان‌تر ناسازگاری نشان دهند. اشتباه دوم، تسلیم کامل است. برخی والدین برای جلوگیری از درگیری، هر بار که کودک ناسازگاری می‌کند، خواسته‌اش را برآورده می‌سازند. این واکنش، کودک را به این باور می‌رساند که تنها از راه مخالفت و لج ‌بازی می‌تواند به هدف برسد. خطای دیگر، برچسب‌‌زنی اخلاقی است. وقتی والدین رفتار کودک را با عباراتی چون بی‌ادب، لجباز یا بی‌تربیت توصیف می‌کنند، به‌طور ناخودآگاه تصویری منفی از کودک می‌سازند که می‌تواند بر عزت ‌نفس او اثرات پایدار بگذارد. در حالی که بخش عمده‌ای از این رفتارها ریشه روانی یا هیجانی دارند و با اصلاح رابطه و آموزش مهارت‌های تنظیم هیجان کاهش می‌یابند.

مواجهه درست با کودک ناسازگار

رویکرد شناختی-رفتاری یکی از پرکاربردترین مداخلات است. در این روش، والدین می‌آموزند با استفاده از تقویت مثبت مانند تشویق یا پاداش‌های معقول و بی‌توجهی هدفمند، رفتارهای مطلوب را تقویت و ناسازگاری‌ها را کاهش دهند. ساختاردهی به محیط، یعنی تنظیم شرایطی که امکان بروز ناسازگاری کمتر شود، نیز بخشی از این رویکرد است. رویکرد هیجان‌ محور بر آموزش شناسایی و بیان احساسات تمرکز دارد. کودک یاد می‌گیرد هیجانات خود را با کلمات بیان کند مثلا بگوید «عصبانی‌ام» به جای اینکه اشیا را پرت کند. این کار نیازمند الگوسازی والدین و استفاده از بازی‌های نقش ‌آفرینی است. رویکرد روان‌تحلیل‌گری کودک به لایه‌های عمیق‌تر می‌پردازد. در این نگاه، ناسازگاری نشانه‌ای از رابطه نادیده‌گرفته‌شده یا تعارض‌های ناخودآگاه است. درمانگر می‌کوشد با کار روی رابطه والد-کودک، پیام پنهان رفتار را آشکار و به زبان تبدیل کند. البته که آموزش والدین برای اصلاح الگوهای ارتباطی، می‌تواند تاثیر چشمگیری در کاهش رفتارهای ناسازگار داشته باشد.

توصیه‌های عملی برای والدین

نخستین گام، شنیدن فعال است. به جای واکنش سریع، لحظه‌ای مکث کنید و اجازه دهید کودک حرفش را اگر در قالب لجبازی بیان می‌شود، بزند. همین شنیده‌شدن اغلب از شدت رفتار می‌کاهد. دوم، مرزبندی روشن و ثابت است. کودک باید بداند برخی قوانین تغییر ناپذیرند، اما اجرای آن‌‌ها می‌تواند بدون خشونت باشد. ثبات در اجرای قوانین به کودک احساس امنیت می‌دهد. سوم، همدلی با احساس کودک است. گفتن جمله‌ای مانند «می‌دانم عصبانی هستی که نمی‌توانی الان بازی کنی» می‌تواند به او نشان دهد که احساسش معتبر است، هرچند رفتار جایگزین باید یاد گرفته شود. چهارم، اختصاص زمان مثبت است. کودکانی که توجه کافی در لحظات آرام دریافت می‌کنند، کمتر به رفتارهای ناسازگار برای جلب توجه متوسل می‌شوند. پنجم، الگو بودن والدین است. کودک تنظیم هیجان را بیشتر از رفتار والدین می‌آموزد تا از دستورالعمل‌ها. والدینی که خود در موقعیت‌های استرس‌‌زا آرامش نشان می‌دهند، بهترین معلمان تنظیم هیجان‌اند.

پیامدهای نادیده گرفتن پیام پنهان

نادیده‌گرفتن پیام‌های پنهان کودک می‌تواند در درازمدت پیامدهایی جدی داشته باشد. کودکی که احساس می‌کند شنیده نمی‌شود، ممکن است عزت‌نفس پایین، اضطراب یا افسردگی را تجربه کند. در نوجوانی، این الگو می‌تواند به شکل ناسازگاری شدیدتر، افت تحصیلی یا حتی گرایش به رفتارهای پرخطر بروز کند. از منظر اجتماعی نیز کودکانی که پیام‌هایشان در خانه نادیده گرفته می‌شود، اغلب در روابط همسالان با مشکلات بیشتری مواجه می‌شوند، زیرا مهارت ابراز سالم نیازها را نیاموخته‌اند.

به طور کلی ناسازگاری کودک را نباید صرفا یک چالش آزاردهنده یا نشانه ضعف تربیتی دانست. این رفتارها اغلب زبان بی‌ کلام کودک برای بیان نیازها و هیجاناتی‌اند که راه دیگری برای بروز آن‌ها ندارد. نگاه علمی و انسانی به این رفتارها به والدین و مربیان کمک می‌کند تا فراتر از سطح رفتار، پیام پنهان آن را بشنوند و با استفاده از رویکردهای علمی و همدلانه، هم رفتار را اصلاح کنند و هم رابطه‌ای سالم‌تر و عمیق‌تر با کودک بسازند. در نهایت، هر رفتار ناسازگار فرصتی است برای گفتگویی تازه میان کودک و والد، فرصتی برای کشف دوباره رابطه‌ای که اساس سلامت روانی نسل آینده را می‌ سازد.

روزنامه صبح ساحل

دیدگاه ها (0)
img
خـبر فوری:

نرخ سوم بنزین رسماً اعلام شد: لیتری ۵۰۰۰ تومان