اقتصادی
خانه در نگاه نخست، صرفا چهار دیوار و سقفی بالای سر به نظر میآید اما روانشناسی اجتماعی نشان میدهد خانه چیزی فراتر از یک پناهگاه فیزیکی است. خانه جایی است که در آن امنیت روانی شکل میگیرد، خاطرات جمعی رسوب میکند و پیوندهای خانوادگی قوام مییابد. هر بار که کودکی با صدای آشنای در حیاط یا بوی همیشگی آشپزخانه به آرامش میرسد، خانه در ذهن او نه بهعنوان ملک، بلکه بهعنوان هویت تثبیت میشود. اما وقتی خانه در سرمایهداری متاخر به کالایی ناپایدار بدل میشود، این سنگر روانی فرو میریزد. اجارهنشین امروز در ایران، در چرخهای بیپایان از تمدید قرارداد، افزایش بیمنطق اجاره و تهدید به جابهجایی قرار دارد. خانهای که باید مامنی امن و دلانگیز باشد، به مبدا اضطراب و ناامنی بدل میشود، یعنی خانهای که هرگز خانه نمیشود.
خانه بهعنوان میدان نبرد طبقاتی
مسکن بخشی از ابزار بازتولید نیروی کار است. کارگران و کارمندان باید جایی برای خواب، استراحت و بازسازی انرژی داشته باشد تا دوباره نیروی کارش را در بازار عرضه کند. اما وقتی همین مکان به کالایی کمیاب بدل میشود، نیروی کار دو بار استثمار میشود: یک بار در محل کار و بار دیگر در محل سکونت. مالکیت خصوصی در زمین و خانه، نهتنها شکاف طبقاتی را بازتولید میکند، بلکه اثرات روانی این شکاف را به زندگی روزمره تزریق میکند. مستأجر در برابر صاحبخانه، احساس فرودستی و بیقدرتی دارد حتی اگر از نظر تحصیلات یا تواناییهای فردی بالاتر باشد. این رابطه نابرابر، بازنمایی خرد و روزمرهای از روابط کلان طبقاتی است. از سوی دیگر، سیاستهای جهانی نولیبرالی در سطح جهانی، خانه را نه بهعنوان حق انسانی، بلکه بهعنوان «دارایی خصوصی» تعریف کردهاند. در نتیجه، دولتها بهجای تضمین مسکن برای همگان، در عمل مدافع سود سرمایهگذاران ملکی شدهاند. در نتیجه میتوان گفت که بحران روانی اجارهنشینان تصادفی نیست، بلکه پیامد ساختاری این سیاستهاست.
اضطراب و جابهجایی مداوم
پژوهشهای روانشناسی نشان دادهاند ناامنی در مسکن، به ویژه در میان اجارهنشینان، ارتباط مستقیمی با اضطراب مزمن دارد. فردی که هر سال باید به فکر جا به جایی باشد، هیچگاه نمیتواند آیندهی خود را در همان چهاردیواری تصور کند. این وضعیت «اضطراب پیشبینی» ایجاد میکند: ترسی دائمی از این که آیا سال بعد هم در همین محله، همین مدرسه، همین کوچه خواهیم بود یا نه. برای کودکان، این بیثباتی حتی شدیدتر است. کودکانی که مکررا محل سکونتشان تغییر میکند، دچار اختلال در شکلگیری حس مکان میشوند. آنان نمیتوانند به مدرسه، دوستان و محلهشان دلبسته شوند، چرا که هر پیوندی به زودی قطع خواهد شد. در بزرگسالی، این بیریشگی روانی به دشواری در حفظ روابط پایدار و حتی هویت جمعی منجر میشود. در سطح خانواده نیز، تنشهای ناشی از جابهجایی مکرر به فرسودگی روانی میانجامد. بستهبندی وسایل، یافتن خانهی جدید، چانهزدن با صاحبخانه و نگرانی از ودیعه و اجاره، مجموعهای از استرسهای تکرارشونده ایجاد میکند که کیفیت زندگی را کاهش میدهد. در چنین شرایطی، خانه از یک منبع آرامش به یک منبع استرس بدل میشود.
فرسایش حس تعلق
حس تعلق اجتماعی، که یکی از نیازهای بنیادین روانی انسان است، پیوندی تنگاتنگ با مکان دارد. ما نه تنها به افراد، بلکه به مکانها نیز دلبسته میشویم، به درختی در کوچه، به مغازهای در سر خیابان و به همسایهای که هر روز سلامش میکنیم. این دلبستگیها شبکهای از معانی میسازند که به ما حس خانه داشتن و تعلق میدهد. اما در شرایط اجارهنشینی مکرر، این شبکه معانی پیوسته قطع میشود. خانوادهها به محلهای میآیند و هنوز بافت اجتماعی را نشناخته، مجبور به کوچ میشوند. نتیجه آن است که محلهها در کلانشهرهای ایران به مکانهایی موقت و بیریشه بدل شدهاند. کسی نمیداند همسایهاش سال بعد در همان خانه خواهد بود یا نه. اما باید بدانیم که این گسست تصادفی نیست بلکه پیامد مستقیم کالایی شدن مسکن است. جابهجایی مداوم نیروی کار، انعطافپذیری اجباری کارگر و بیثباتی در مسکن، همگی ابزارهایی هستند برای بازتولید مناسبات سرمایهدارانه. فردی که در خانهاش ریشه ندارد، بهراحتی در برابر شرایط سختتر کاری و دستمزدی تن میدهد، زیرا هیچ سنگر اجتماعی برای مقاومت ندارد.
شبکههای اجتماعی و روانی گسسته
شبکههای اجتماعی غیررسمی، مانند ارتباط با همسایهها، دوستان محلی و آشنایان، نقش مهمی در حمایت روانی دارند. فردی که بداند در نبودش همسایه مراقب فرزندش خواهد بود یا کسی را دارد که در مواقع اضطراری به کمکش بیاید، احساس امنیت بیشتری خواهد کرد. اما اجارهنشینی و جابهجایی مداوم، این شبکهها را بهشدت تضعیف میکند. هر بار که خانوادهای نقلمکان میکند، روابط اجتماعی تازه باید ساخته شود، و بسیاری از این روابط هرگز فرصت استحکام نمییابند. نتیجه، انزوای اجتماعی تدریجی است. پژوهشها نشان میدهند انزوای اجتماعی یکی از پیشبینیکنندههای قوی افسردگی و اضطراب در شهرهای بزرگ است. ساختارهایی که از دل بازار آزاد برمیخیزند، نه تنها مسکن را به کالایی کمیاب بدل کردهاند، بلکه با این فرایند، پیوندهای انسانی و حمایتی را هم فرسودهاند.
خانه به مثابه کالا
در جهان امروز، خانه و زمین دیگر صرفا محل سکونت نیستند بلکه ابزار سرمایهگذاریاند. آنچه روزگاری نیاز اولیه بود، اکنون به کالایی برای حفظ ارزش پول و کسب سود بدل شده است. سرمایهگذاران بزرگ، انبوهی از واحدهای مسکونی را میخرند و خالی نگه میدارند تا ارزششان افزایش یابد، در حالیکه میلیونها خانواده مستاجرند یا در شرایط بدتر، حتی خانهای برای اجاره گیرشان نمیآید. این کالایی شدن مسکن، پیامدهای روانی گستردهای دارد. مستاجر میداند که خانهی او صرفا یک ابزار سودی برای دیگری است، نه مکانی برای زیستن. همین آگاهی، حس بیقدرتی و بیارزشی اجتماعی را تقویت میکند. او درمییابد که «زندگی روزمرهاش» گروگان بازیهای سوداگرانهای است که هیچ نقشی در آن ندارد. این فرایند نمونهی بارز بیگانگی است: بیگانگی انسان از مکان زیست خود. فرد دیگر خانه را امتداد وجودش نمیبیند، بلکه خود را در فضایی اجارهای و موقتی می یابد که مالکیت و تصمیمگیریاش در دست دیگری است. چنین وضعیتی به اضطراب هستیشناسانهای میانجامد: حس اینکه هیچ جا واقعا «خانهی من» نیست.
سیاست، اقتصاد و روان: سهضلعی ناامنی
ناامنی مسکن در ایران را نمیتوان صرفا یک مسئله فردی یا خانوادگی دانست. این پدیده در واقع در نقطه تلاقی سه نیروی سیاسی، اقتصادی و روانی شکل میگیرد و بازتولید میشود. از یکسو، سیاستهای ناکارآمد مسکن از فقدان مالیات سنگین واقعی بر خانههای خالی گرفته تا بیبرنامگی در ساخت مسکن اجتماعی عملا زمین و خانه را به عرصهای برای سوداگری بدل کردهاند. از سوی دیگر، منطق سرمایهداری سوداگرانه، مسکن را از یک نیاز انسانی به کالایی برای حفظ ارزش پول و انباشت سرمایه تبدیل کرده است؛ در نتیجه خانههایی ساخته میشوند که هرگز روشنایی چراغی به خود نمیبینند، زیرا قرار نیست سکونتی در آنها جریان یابد. اما ضلع سوم این مثلث، روان انسان اجارهنشین است: فردی که هر سال با ترس از تمدید قرارداد، با کابوس جابهجایی و با احساس بیقدرتی در برابر بازار مسکن زندگی میکند. این ترکیب، نوعی فرسودگی روانی و اجتماعی ایجاد میکند اضطرابی که نه فقط فرد، بلکه جامعه را درگیر میسازد. به این ترتیب، خانه دیگر صرفا محل زیست نیست، بلکه به میدان نبردی میان سیاستهای ناکارآمد، منطق سوداگرانه بازار و روان آسیبپذیر مردم تبدیل میشود نبردی که در آن، بازندهی اصلی همان اجارهنشینانی هستند که بهدنبال ساده ترین حق انسانی، یعنی داشتن سقفی امن بر سر خود و خانوادهشاناند.
حقِ خانه، حقِ آرامش
اجارهنشینی در ایران امروز، چیزی فراتر از یک وضعیت اقتصادی بوده و یک وضعیت روانی و اجتماعی است. خانهای که باید مامن و هویتساز باشد، به منبع اضطراب و بیثباتی بدل شده است. جابهجاییهای مکرر، حس تعلق را میفرساید، شبکههای اجتماعی را میگسلد و جامعهای بیریشه میسازد. وقتی خانه و زمین به ابزار سرمایهگذاری بدل میشوند، زندگی روزمرهی میلیونها انسان به گروگان بازار گرفته میشود. این وضع، نه تنها بحران اقتصادی، بلکه بحران روانی و اجتماعی نیز هست. راهحل در تغییر ساختاری است: بازتعریف مسکن بهعنوان حق اجتماعی نه کالای سرمایهای. در نهایت، خانه، تنها چهاردیواری نیست. خانه همان سنگر روانی و اجتماعی است که بدون آن، انسان معاصر در گرداب اضطراب و بیثباتی رها خواهد شد. اگر میخواهیم جامعهای سالمتر، با روابط انسانی پایدارتر و با روانی آرامتر داشته باشیم، باید دوباره از نو تعریف کنیم که خانه چیست: سرپناهی برای زیستن یا سهامی برای سود؟
روزنامه صبح ساحل
جدیدترین اخبار
پایان حسابهای وکالتی در فروش خودرو / حقوقیها هم خریدار شدند
دختران هندبالیست ایران به مصاف ژاپن می روند
افت ۱۸ هزار واحدی شاخص بورس در انتهای معاملات بازار
درآمد ۳۹۶ هزار میلیارد تومانی دولت از مالیات در ۴ ماه
فردا، آخرین مهلت بازخرید ارز اربعین در بانکهای عامل
«جیمز وب» قمر جدید اورانوس را کشف کرد
گچینیها عنوان قهرمانی را کسب کردند
بیش از ۱۹۰ هزار لیتر گازوئیل قاچاق در مرزهای کشور کشف شد
دو نماینده هرمزگان شش امتیاز گرفتند
مجمع عمومی عادی سالیانه هیئت نجات غریق و غواصی هرمزگان
سیف بر سکوی قهرمانی قرار گرفت
دونده هرمزگانی در جمع دعوت شدگان قرار گرفت
هر اونس طلا به ۳۳۲۰ دلار رسید
آغاز عرضه ۱۴ هزار میلیارد ریال کالا در مزایده اموال تملیکی
نسخه جدید هوش مصنوعی دیپ سیک عرضه شد