30

مرداد

1404


اجتماعی

25 مرداد 1404 08:44 0 کامنت

از منظر روانشناسی بالینی، بدهی همیشگی با احساس شرم، اضطراب و کاهش عزت نفس همراه است. این فشار روانی می‌تواند روابط خانوادگی را فرسوده کرده و حتی کیفیت تصمیم‌گیری را در حوزه‌های دیگر زندگی کاهش دهد. بدهی نه محصول انتخاب فردی، بلکه پیامدی از سیاست‌های اقتصادی، فرهنگ مصرف و نابرابری ساختاری است. به این معنا، مقروض ماندن یک مسئله شخصی صرف نیست، بلکه یک تجربه‌ی زیسته‌ی اجتماعی است که با سازوکارهای قدرت و اقتصاد سیاسی درهم‌تنیده است.

بدهی به مثابه حفظ مصرف‌گرایی

در جوامع مدرن، بدهی به شکلی پنهان به یکی از ستون‌های اقتصاد مصرفی تبدیل شده است. شرکت‌ها و بانک‌ها نه ‌فقط وام می‌دهند، بلکه فعالانه بدهی را به‌عنوان فرصت بازاریابی می‌کنند: «خریدی که می‌توان امروز انجام داد و فردا پرداخت کرد». روانشناسی اجتماعی نشان می‌دهد که انسان‌ها تمایل دارند پاداش فوری را بر سود بلندمدت ترجیح دهند، پدیده‌ای که در علم رفتار به آن تنزیل تأخیری می‌گویند. این تمایل باعث می‌شود افراد به ‌راحتی به خریدهای قسطی یا وام‌های مصرفی روی بیاورند، حتی وقتی می‌دانند هزینه‌ی نهایی بالاتر خواهد بود. از منظر انتقادی، بدهی فراتر از یک ابزار مالی، به شیوه‌ای برای تضمین گردش مداوم سرمایه و حفظ وابستگی مردم به بازار تبدیل شده است. به‌جای اینکه افراد بتوانند از چرخه کار-مصرف فاصله بگیرند، بدهی آن‌ها را مجبور می‌کند تا برای بازپرداخت تعهدات، کار بیشتری انجام دهند و به همان بازار وابسته بمانند.

در روانشناسی این الگو اغلب با اضطراب مالی مزمن همراه است. بدهی نه ‌تنها یک فشار اقتصادی، بلکه یک فشار روانی مستمر ایجاد می‌کند که بر کیفیت خواب، تمرکز و سلامت روان اثر منفی می‌گذارد. فردی که دائما درگیر پرداخت اقساط است، اغلب حس کنترل بر زندگی خود را از دست می‌دهد، و این تجربه می‌تواند به افسردگی یا فرسودگی هیجانی منجر شود. در این نگاه، بدهی دیگر یک تصمیم صرفا اقتصادی نیست، بلکه یک ساز و کار پیچیده‌ی روانی-اجتماعی است که به ‌طور ساختاری بازتولید می‌شود.

پدیده‌ی تورم سبک زندگی

یکی از پرسش‌های رایج در روانشناسی اقتصادی این است که چرا افزایش درآمد الزاما به کاهش بدهی منجر نمی‌شود. پدیده‌ای که در ادبیات اقتصادی و روانشناسی اجتماعی با عنوان تورم سبک زندگی شناخته می‌شود، پاسخی به این سوال است. تورم سبک زندگی به روندی اشاره دارد که در آن، با بالا رفتن درآمد، سطح هزینه‌ها نیز افزایش می‌یابد تا با هنجارهای تازه‌ی گروه مرجع هماهنگ شود. این فرآیند، غالبا ناخودآگاه و ناشی از مقایسه‌ی اجتماعی است؛ ما خود را با هم‌رده‌ها یا افرادی که اندکی بالاتر از ما هستند مقایسه می‌کنیم و تلاش می‌کنیم شکاف را پر کنیم. این مقایسه مداوم می‌تواند به اضطراب اجتماعی و احساس ناکافی بودن منجر شود، حتی در شرایطی که فرد از لحاظ مادی در وضعیت خوبی قرار دارد. نتیجه این است که افراد به‌ جای استفاده از درآمد اضافی برای پس ‌انداز یا بازپرداخت بدهی، آن را صرف ارتقای سبک زندگی و خرید اقلام جدید می‌کنند، که اغلب با بدهی همراه است. رویکرد انتقادی، این پدیده را نه یک ضعف فردی، بلکه بخشی از ساز و کار فرهنگی سرمایه‌داری می‌داند سازوکاری که هویت و منزلت را به مصرف گره می‌زند. رسانه‌ها، تبلیغات و شبکه‌های اجتماعی با القای این پیام که «موفقیت یعنی داشتن بیشتر» تورم سبک زندگی را تشدید می‌کنند. در نتیجه، بدهی نه‌ تنها باقی می‌ماند، بلکه حتی با رشد درآمد، عمیق‌تر می‌شود. این چرخه، بسیاری را در وضعیتی نگه می‌دارد که ظاهرا پیشرفت کرده‌اند، اما عملا همچنان تحت فشار مالی و روانی قرار دارند.

بدهی و عزت نفس

بدهی صرفا یک تعهد مالی نیست. برای بسیاری، یک زخم روانی است که مستقیما بر عزت نفس تاثیر می‌گذارد. عزت نفس به معنای ارزیابی کلی فرد از ارزشمندی خود است. وقتی بدهی مزمن می‌شود، فرد ممکن است این احساس را پیدا کند که "از پس زندگی برنمی‌آیم" یا "بی‌کفایت هستم". این احساسات می‌توانند حتی در افرادی که بدهی‌شان ناشی از عوامل بیرونی و غیر قابل ‌کنترل مانند فقر و ناتوانی در برآورده ساختن نیازها بوده، ایجاد شوند. از طرفی بدهی می‌تواند به انگ اجتماعی تبدیل شود. در فرهنگی که موفقیت با استقلال مالی تعریف می‌شود، مقروض بودن می‌تواند نشانه‌ای از شکست تعبیر شود، حتی اگر واقعیت پیچیده‌تر باشد. این برچسب اجتماعی ممکن است باعث شود فرد بدهی خود را پنهان کند، در نتیجه از دریافت کمک یا مشاوره مالی و روانی خودداری کند. عزت نفس پایین ناشی از بدهی به ‌عنوان محصول مستقیم ساختارهای اقتصادی دیده می‌شود که شکست را فردی و موفقیت را شخصی جلوه می‌دهند. این روایت، مسئولیت ساختاری سیاست‌های نابرابر و فرهنگ مصرفی را به دوش فرد می‌اندازد و او را از دیدن عوامل بیرونی بازمی‌دارد.

این پیوند پنهان میان بدهی و عزت نفس می‌تواند روابط بین ‌فردی را نیز تحت‌تاثیر قرار دهد.

فردی که از بدهی شرمنده است، ممکن است از موقعیت‌های اجتماعی فاصله بگیرد، یا در خانواده احساس بی‌ارزشی کند و این امر به مرور می‌تواند به تنهایی، افسردگی و حتی مشکلات زناشویی منجر شود.

بدهی، اضطراب و سلامت روان

بدهی مزمن یک عامل خطر جدی برای سلامت روان محسوب می‌شود. اضطراب مالی می‌تواند به اضطراب فراگیر، بی‌خوابی، اختلالات افسردگی و حتی اختلالات جسمانی‌سازی منجر شود. بدن و ذهن تحت فشار بدهی، به‌طور مداوم در حالت هشیاری تهدید باقی می‌مانند حالتی که سطح کورتیزول را بالا نگه می‌دارد و در بلندمدت به فرسودگی جسمی و روانی منجر می‌شود. وقتی بدهی در یک جامعه شایع می‌شود، نگرانی مالی به یک تجربه‌ی مشترک تبدیل می‌گردد، اما این اشتراک لزوما باعث همبستگی نمی‌شود. برعکس، می‌تواند حس رقابت و مقایسه را تشدید کند، زیرا هرکس می‌کوشد فشار بدهی خود را پنهان کند و تصویری موفق ارائه دهد. اضطراب مالی نه صرفا یک مسئله روانشناختی، بلکه محصول سیاست‌های کلان اقتصادی است که بی‌ثباتی مالی را به‌عنوان وضعیت عادی بازتولید می‌کنند. فرهنگ کار موقت، قراردادهای ناپایدار و نبود حمایت اجتماعی کافی، مردم را در وضعیت دائمی ناامنی اقتصادی نگه می‌دارد و بدهی را به ابزار کنترل اجتماعی بدل می‌کند. این ترکیب فشار روانی و ساختاری، چرخه‌ای ایجاد می‌کند که خروج از آن دشوار است. حتی تلاش‌های فردی برای بهبود وضعیت مالی، مانند اضافه‌کاری یا گرفتن شغل دوم، می‌توانند فرسودگی را تشدید کنند و کیفیت زندگی را کاهش دهند. در این معنا، بدهی نه ‌فقط یک عدد در حساب بانکی، بلکه یک عامل مزمن استرس است که به‌شدت با سلامت روان گره خورده است.

نقش رسانه‌ها و تبلیغات در عادی‌سازی بدهی

رسانه‌ها و تبلیغات نقشی محوری در شکل‌دهی نگرش ما به بدهی دارند. در تبلیغات مدرن، وام و خرید قسطی نه ‌تنها عادی‌سازی می‌شود، بلکه به‌عنوان نشانه‌ای از هوشمندی مالی یا لذت بردن از زندگی معرفی می‌گردد. رسانه‌ها با ایجاد هنجار مصرفی باعث می‌شوند که افراد احساس کنند باید در هر شرایطی با روند خرید و مصرف همگام باشند، حتی به قیمت مقروض شدن. شبکه‌های اجتماعی نیز این فشار را تشدید می‌کنند، زیرا ما به ‌طور مداوم در معرض تصاویر زندگی به ظاهر بی‌نقص دیگران قرار داریم که اغلب با بدهی تامین شده است.

رسانه‌ها بخشی از ساختار قدرت اقتصادی تلقی می‌شوند که با ترویج مصرف و بدهی، بقای نظام سرمایه‌داری را تضمین می‌کنند. تبلیغات، تمایلات انسانی را به سمت کالاها هدایت می‌کند و بدهی را به پلی برای رسیدن به زندگی مطلوب بدل می‌سازد. این عادی‌سازی، بدهی را از یک وضعیت اضطراری به بخشی از برنامه مالی روزمره بدل کرده است. در نتیجه، بسیاری از افراد بدون پرسش از ضرورت یا پیامد بدهی، آن را به‌عنوان گامی طبیعی در مسیر زندگی می‌پذیرند. چنین نگرشی، چرخه بدهی را بازتولید می‌کند و خروج از آن را دشوارتر می‌سازد، زیرا حتی آگاهی از هزینه‌ها، تحت تأثیر فشار فرهنگی به حاشیه می‌رود.

نباید فراموش کرد که هیچ راهکاری بدون تغییر در فرهنگ مصرفی به نتیجه پایدار نمی‌رسد. تا زمانی که منزلت اجتماعی به میزان مصرف گره خورده است، فشار برای بدهکار شدن همچنان پابرجا خواهد بود. بنابراین، خروج از چرخه بدهی، ترکیبی از تغییرات فردی، حمایت‌های اجتماعی و اصلاحات ساختاری را می‌طلبد.

روزنامه صبح ساحل

دیدگاه ها (0)
img
خـبر فوری:

شنبه یکم شهریورماه ادارات هرمزگان تعطیل شد