31

مرداد

1404


اجتماعی

07 مرداد 1404 10:43 0 کامنت

روایتی از دل مهاجرت و کار

قهرمان داستان، یورگیس رودکوس، جوانی مهاجر از لیتوانی است که با خانواده‌اش راهی آمریکای افسانه‌ای می‌شود. آمریکایی که در ذهن او سرزمین فرصت‌هاست جایی که با کار سخت می‌توان به آرزوها رسید. اما دیری نمی‌پاید که این رویا به کابوسی سیاه و بی‌پایان بدل می‌شود. او وارد صنعت گوشت شیکاگو، به ‌ویژه منطقه‌ی پکینگ ‌تاون می‌شود جایی که شرکت‌های غول‌آسا مانند آرمور و سوییفت کارگران را استثمار می‌کنند و هیچ ارزشی برای جان و کرامت انسانی قائل نیستند. روایت از زبان سوم شخص ارائه می‌شود، اما سینکلر چنان به شخصیت یورگیس نزدیک می‌شود که خواننده خود را درون بدن و روان او حس می‌کند. درد استخوان‌هایش، بوی تند سلاخی، سرمای استخوان ‌سوز زمستان و صدای گریه‌ی کودک گرسنه، همه با چنان واقع‌گرایی و جزئیاتی ترسیم شده‌اند که بیش از آن‌ که رمان بخوانیم، گویی با یک گزارش میدانی روبه‌رو هستیم.

روایت بدن

از ویژگی‌های برجسته‌ی این کتاب، نمایش رابطه‌ی پیچیده و دردناک میان «بدن انسان» و «فرآیند تولید سرمایه» است. در کارخانه‌ی بسته‌ بندی گوشت، بدن کارگر تفاوتی با گوشت گاو ندارد. گوشت گاو ذبح و بسته‌بندی می‌گردد بدن کارگر اما استثمار می‌شود، فرسوده می‌گردد و در نهایت به بیرون پرتاب می‌شود. کارگران در محیط‌هایی به ‌شدت آلوده، خطرناک و غیرانسانی کار می‌کنند در زمستان یخ می‌زنند و در تابستان از گرما بی ‌هوش می‌شوند. بیماری‌های عفونی، آسیب‌های شغلی و حتی مرگ، بخشی طبیعی از این فرایند است. اما آنچه بیش از هر چیز تکان دهنده است، نبود هیچ نوع حمایت قانونی و اخلاقی از سوی دولت و کارفرمایان است. بدن کارگر، نه به‌عنوان یک موجود زنده و آگاه، که چون ابزاری مصرفی دیده می‌شود که تا هنگام فرسودگی کار می‌کند و سپس جایگزین می‌شود.

گوشت و سرمایه

بخش مهمی از کتاب افشای این واقعیت است که سرمایه‌داری، در شکل بی‌مهار خود، چگونه حتی سلامت عمومی را قربانی سود می‌کند. کارخانه‌های گوشت، گوشت‌های فاسد، آلوده و حتی لاشه‌های موش‌ها و حیوانات مریض را با پودرهای رنگی و مواد نگهدارنده، تبدیل به محصولات خوراکی می‌کردند. مصرف‌کنندگان، ناآگاه از این فساد، در ظاهر گوشت‌های بسته‌بندی‌شده‌ی شکیل می‌خریدند. این مسئله به یکی از جنجالی‌ترین پیامدهای انتشار کتاب بدل شد: افکار عمومی آمریکا به خشم آمد، و به‌دنبال آن، قانون فدرال بازرسی گوشت و قانون دارو و غذای خالص در سال ۱۹۰۶ تصویب شد. اما نکته‌ی طنز آمیز آن است که هدف نویسنده نه اصلاح بهداشت غذایی بلکه افشای وضعیت طبقه‌ی کارگر بود. خود سینکلر بعدها گفت: « من می‌خواستم به قلب مردم شلیک کنم، اما از روی معده‌شان رد شدم».

خانواده به‌مثابه قربانی

سینکلر با نگاهی انسانی و چندلایه، تنها به شخصیت یورگیس بسنده نمی‌کند. خانواده‌ او یعنی زن، پدرزن، مادرزن، کودکان همگی قربانیان این نظام بی‌رحم‌اند. شخصیت «اونا»، همسر یورگیس، نمونه‌ای غم‌انگیز از زنی است که در تنگنای مالی، کارفرما را مجبور به بهره‌کشی جنسی از خود می‌بیند. اونا نه با انتخاب، که با استیصال به تن ‌فروشی تن می‌دهد و سرانجام در فقر و بی‌پناهی از دنیا می‌رود.

مرگ او، نقطه‌ی عطفی در فروپاشی روحی یورگیس است. کودکان خانواده نیز از رفتن به مدرسه محروم‌اند و به کارهای طاقت ‌فرسا در سنین پایین کشیده می‌شوند. سینکلر، با مهارت، نشان می‌دهد چگونه فقر نه‌تنها اکنون خانواده را می‌بلعد، بلکه آینده‌ی آنان را نیز می‌سوزاند.

زوال اخلاق در سایه‌ی بقا

یکی از درخشان‌ترین و در عین‌حال تاریک‌ترین وجوه سلاخ‌خانه‌ی شیکاگو، ترسیم فرآیند تدریجی فرسایش اخلاق فردی در دل شرایط اجتماعی ناعادلانه است. آپتون سینکلر با نگاهی عمیق و روان‌شناسانه، نشان می‌دهد که چگونه فردی ساده‌دل، درستکار و امیدوار، در تقابل مداوم با خشونت ساختاری، به مرور ارزش‌های اخلاقی خود را از دست می‌دهد و به انسانی بدل می‌شود که برای زنده ماندن، ناچار است از بسیاری از اصول انسانی‌اش بگذرد.

یورگیس رودکوس، شخصیت اصلی داستان، در ابتدای ورود به شیکاگو، مردی‌ است که به کار شرافتمندانه و آینده‌ای روشن باور دارد. اما در جهانی که کارفرما دستمزدش را می‌دزدد، صاحب ‌خانه‌اش فریبش می‌دهد، قانون در خدمت قدرتمندان است و حتی نهادهای مذهبی به‌جای حمایت، او را به تسلیم دعوت می‌کنند، این باورها یکی‌یکی فرومی‌ریزند. یورگیس درمی‌یابد که اخلاق، در چنین محیطی، نه فضیلت که باری‌ست بر دوش بازنده‌ها. فرآیند تغییر او، به شکلی باورپذیر و تدریجی ترسیم می‌شود. ابتدا با اعتراض به شرایط کاری آغاز می‌شود، سپس از کار بیکار می‌شود، بعد برای نجات خانواده‌اش دست به دروغ، فریب و در نهایت خشونت می‌زند. حتی زمانی می‌رسد که از مرگ فرزندش نیز بی‌تفاوت عبور می‌کند، چرا که ذهن و روان او دیگر تاب سوگواری ندارد. آن‌چه که در نهایت باقی می‌ماند، نه یک انسان، بلکه «بازمانده‌ای» است که تنها مهارتش، سازگاری با بی ‌رحمی است.

در نهایت، کتاب این پرسش عمیق را پیش روی ما می‌گذارد: وقتی ساختارهای اجتماعی افراد را به‌سوی فساد، بی‌رحمی و خشونت سوق می‌دهند، تا چه اندازه می‌توان «اخلاق» را فردی دانست؟ آیا می‌توان از قربانیان این سیستم انتظار داشت که انسان بمانند.

نطفه‌های امید در دل یاس

با وجود این فضای تیره ‌و تار، کتاب با جرقه‌هایی از امید نیز همراه است. در اواخر داستان، یورگیس با افکار جدیدی آشنا می‌شود.

این آشنایی، نه ‌تنها برای او، که برای نویسنده نیز، دریچه‌ای به امکان تغییر ساختار جامعه است. این بخش از کتاب گرچه از نظر ادبی کمی شعاری و اغراق‌شده به نظر می‌رسد، اما در بافت زمانه‌ی اثر دوره‌ی مهاجرت‌های گسترده و جنبش‌های عدالت‌خواهانه در آمریکا کاملا معنادار است. سینکلر می‌کوشد نشان دهد که نجات، نه در فردگرایی و رقابت، بلکه در همبستگی و عدالت ساختاری است.

پیامی برای امروز

شاید بپرسیم: چرا باید امروز، در قرن بیست‌ویکم، سلاخ‌خانه‌ی شیکاگو بخوانیم؟ مگر نه آنکه شرایط کاری و بهداشتی امروز پیشرفت کرده؟ پاسخ در اینجاست که این کتاب، تنها درباره کارخانه‌های گوشت نیست. بلکه درباره‌ی هر نظامی است که انسان را ابزار تولید می‌بیند، درباره‌ی شرایطی است که کرامت انسانی را قربانی سود می‌کند، و درباره‌ی ساختارهایی است که خشونت‌شان دیگر در قالب چاقو و زنجیر نیست، بلکه در فرم قراردادهای موقت، تعدیل نیرو، حقوق‌های ناچیز و استثمار عاطفی و ذهنی پنهان شده است. در دنیای امروز، کارخانه‌ی گوشت ممکن است به شکل یک شرکت فناوری، یک اپلیکیشن خدماتی یا یک کارخانه‌ی پوشاک در کشور جهان‌ سومی درآید. اما الگوی قدرت، استثمار و نابرابری همچنان پابرجاست. اگر دیروز «یورگیس» قربانی سرمایه ‌داری افسار گسیخته بود، امروز میلیون‌ها کارگر پنهان‌ شده در زنجیره‌ی جهانی تامین، همان نقش را بازی می‌کنند.

نثر و ساختار

آپتون سینکلر، گرچه روزنامه‌نگار و فعال سیاسی بود، اما قلمی ادبی و دقیق داشت. سبک نوشتار او در سلاخ‌خانه‌ی شیکاگو ترکیبی‌ست از مستندنگاری و داستان‌پردازی. توصیف‌ها زنده‌اند، گفتگوها واقعی به نظر می‌رسند، و صحنه ‌پردازی‌ها به گونه‌ای هستند که به ‌سختی می‌توان مرز واقعیت و تخیل را مشخص کرد. گویی نویسنده با چشمان خودش همه‌چیز را دیده و شنیده است و واقعیت این است که چنین هم بوده. سینکلر برای نوشتن این کتاب، ماه‌ها در میان کارگران گوشت ‌کارخانه‌های شیکاگو زندگی کرد، با آنان مصاحبه کرد و خود را در دل تجربه‌ی زیسته‌ی آنان انداخت. نتیجه‌اش، روایتی پرقدرت، تکان‌دهنده و اثرگذار است که حتی امروز نیز از خشم و دردش کاسته نشده است.

سلاخ‌خانه‌ای به وسعت جهان

سلاخ‌خانه‌ی شیکاگو تنها یک رمان اجتماعی نیست؛ بیانیه‌ای‌ست علیه فراموشی انسان. این کتاب، صدای کسانی است که تاریخ معمولا آن‌ها را خاموش نگه می‌دارد: کارگران مهاجر، زنان استثمارشده، کودکان بی‌پناه، و بدن‌های فرسوده‌ای که زیر چرخ‌دنده‌های سرمایه از بین می‌روند. خواندن این کتاب، دعوتی‌ست به بازاندیشی درباره‌ی عدالت، کرامت و جایگاه انسان در جهان امروز. اگرچه داستان آن در آغاز قرن بیستم روایت می‌شود، اما پیام آن، جهانی و فرازمانی است. سلاخ‌خانه‌ای که سینکلر تصویر می‌کند، در اشکال مختلف همچنان پابرجاست و پرسش اصلی این است: ما در برابر آن چه می‌کنیم؟

دیدگاه ها (0)
img
خـبر فوری:

دوگانه‌سوز کردن رایگان خودروهای شخصی کلید خورد