اجتماعی
در میانهی یک روز کاری پرتنش یا پس از یک مشاجرهی فرساینده، بسیاری از ما خود را در حال خوردن تکهای شکلات، یک کاسه بستنی یا بشقابی پر از غذای چرب و خوشمزه مییابیم. این خوراکیها چیزی فراتر از غذا هستند: آنها حامل نوعی آسودگیاند، حامل وعدهای خاموش برای بهتر شدن حالمان، حتی اگر برای چند دقیقه. آنچه به آنها غذای تسلیبخش گفته میشود، تنها یک پدیدهی تغذیهای نیست، بلکه تجربهای روانشناختی است که در سطح ناخودآگاه با مکانیسمهای ذهنی، هیجانی، و حتی فرهنگی ما در ارتباط است. جالب آنکه برخلاف تصور رایج، انگیزهی اصلی در انتخاب چنین غذاهایی الزاما لذت یا گرسنگی نیست. پژوهشهای نوین در روانشناسی تغذیه و علوم اعصاب شناختی نشان دادهاند که میل شدید به خوردن غذاهای تسلی بخش غالبا محصول خستگی ذهنی، بی حوصلگی یا ناتوانی در تنظیم هیجانات است. در واقع، افراد بسیاری به سراغ غذا نمیروند چون گرسنه اند، بلکه به این دلیل مداوما پرخوری میکنند که دلگیر یا خستهاند. در این مقاله میکوشیم تا با بهرهگیری از دادههای علمی و مفاهیم روانشناسی، به این پرسش بپردازیم: چرا ما غذا میخوریم وقتی که در واقع، گرسنه نیستیم؟
خوراکیهایی با بار عاطفی
واژهی غذای تسلیبخش در دهههای اخیر وارد ادبیات عمومی و علمی شده است. این دسته از غذاها اغلب پرکالری، سرشار از چربی، شکر یا کربوهیدراتهای سادهاند. آنها معمولا فرآوری شدهاند و کمتر با ارزش غذایی بالا تعریف میشوند. اما چیزی که آنها را متمایز میکند، نه محتویات شان، بلکه بار عاطفی آنهاست. برای برخی، غذای تسلی بخش همان سوپی است که مادر هنگام بیماری برایشان میپخت. برای برخی دیگر، پیتزای چرب و گرم دوران دانشجویی یا شکلاتی که در دوران کودکی هنگام دلگیری هدیه میگرفتند. این غذاها نه فقط دارای طعم، بلکه یادآور امنیت و پذیرفته شدن هستند. روانشناسی این پدیده نشان میدهد که حافظهی هیجانیـ به ویژه حافظهی مربوط به تغذیهی دوران کودکی نقش مهمی در شکل گیری ترجیحات غذایی ایفا میکند. به همین دلیل است که در لحظات استرس یا غم، ما به سراغ غذاهایی میرویم که پیوندی عاطفی با گذشته دارند.
گرسنگی فیزیولوژیک در برابر گرسنگی هیجانی
نخستین گام در فهم رفتارهای غذایی ناسالم، تفکیک میان گرسنگی فیزیولوژیک و گرسنگی هیجانی است. گرسنگی فیزیولوژیک، آن احساس واقعی نیاز بدن به انرژی و مواد مغذی است. این نوع گرسنگی تدریجی شکل میگیرد، نشانههایی چون خالی شدن معده، افت قند خون، یا احساس ضعف دارد و معمولا با خوردن هر نوع غذا از جمله غذاهای سالم رفع میشود. در مقابل، گرسنگی هیجانی ناگهانی، شدید و متمرکز بر نوع خاصی از غذاست. فرد ممکن است چند دقیقه پیش غذا خورده باشد، اما با دیدن تصویری یا تجربهی احساسی خاص، ناگهان وسوسهی خوردن یک خوراکی خاص در او شعلهور شود. پژوهشها نشان دادهاند که در شرایط هیجانی، بهویژه استرس یا افسردگی، نواحیای از مغز که در پردازش پاداش و هیجان نقش دارند همچون آمیگدال و استریاتوم فعالتر میشوند. این در حالی است که بخشهای کنترل کنندهی رفتار و تصمیمگیری منطقی قشر پیشپیشانی تحت تاثیر خستگی روانی یا اضطراب عملکرد ضعیفتری دارند.
خستگی ذهنی و کاهش خودتنظیمی
مطالعهای که در مجلهی تخصصی آپتیت منتشر شده نشان میدهد که افراد پس از انجام فعالیتهای ذهنی دشوار، بیشتر از حالت عادی تمایل به مصرف غذاهای پرچرب و شیرین دارند. پژوهشگران با تقسیم شرکتکنندگان به دو گروه، از یکی خواستند مسائل پیچیدهی شناختی را حل کنند و از گروه دیگر خیر. در مرحلهی بعد، هر دو گروه به میز پذیرایی هدایت شدند. گروه اول، یعنی کسانی که ذهنشان خسته شده بود، به مراتب بیش از گروه دوم سراغ خوراکیهای پرکالری رفتند. این یافته نشان میدهد که خستگی ذهنی حتی در غیاب استرس یا احساسات منفی میتواند قدرت مهار رفتار را کاهش دهد. آنچه در روانشناسی خودتنظیمی خوانده میشود، به منبعی ذهنی وابسته است که با استفادهی مداوم، فرسوده میشود. به بیان دیگر، هرچه بیشتر خود را برای تصمیمگیری، تمرکز یا مقابله با فشارهای روزمره به کار گیریم، در پایان روز کمتر قادر خواهیم بود که در برابر وسوسهها مقاومت کنیم. خوردن غذای تسلیبخش در این حالت، پاسخی طبیعی به کاهش توان مهار ذهنی است.
ماشهی پنهان خوردن
در زندگی روزمره، اغلب به بیحوصلگی بهعنوان یک احساس خنثی یا کم اهمیت نگاه میشود. اما این احساس، به ویژه در جوامع مدرن، میتواند زمینهساز رفتارهای ناسازگارانه زیادی باشد. مطالعهای در دانشگاه فلوریدا نشان داد که افراد در وضعیت بیتحرکی یا بیتحریکی شدید مثل تماشای برنامههای خستهکننده یا انتظار طولانی بیشتر به سراغ خوراکیهای شیرین و چرب میروند. بیحوصلگی، برخلاف تصور، حالتی از نارضایتی است ذهن به دنبال محرک است، اما محیط چیزی برایش ندارد. در این شرایط، غذا به مثابه یک محرک پاداشدهنده عمل میکند. حتی فرایند خوردن جویدن، مزهکردن، بلعیدن خود یک رفتار حسی و حرکتی است که ذهن را از وضعیت بیچیزی بیرون میآورد. به همین دلیل است که بسیاری از افراد، نه به دلیل ناراحتی یا خستگی، بلکه صرفا برای پر کردن وقت یا فضا، غذا میخورند.
تفاوتهای جنسیتی در انگیزههای خوردن
روانشناسی جنسیت نشان میدهد که مردان و زنان اغلب به دلایل متفاوتی غذاهای تسلی بخش را انتخاب میکنند. طبق تحقیق منتشرشده در مجله روانشناسی سلامت، زنان بیشتر به دلایل هیجانی مانند اضطراب، تنهایی یا اندوه به سراغ این غذاها میروند، در حالی که مردان بیشتر در پاسخ به بیحوصلگی، خشم یا حتی به عنوان پاداش به خود این انتخاب را انجام میدهند. این تفاوت ریشه در عوامل مختلفی دارد: از هورمونها (مثلا تاثیر استروژن بر خلق و خو و اشتها) گرفته تا آموزشهای فرهنگی دربارهی نحوهی ابراز احساسات. زنان از کودکی بیشتر با غذا به عنوان وسیلهای برای همدلی یا تسکین آشنا میشوند. در مقابل، مردان کمتر تشویق به ابراز احساسات کلامی میشوند و گاه پناه بردن به غذا برایشان راهی بیواسطه برای تخلیه یا آرامسازی هیجان است.
آیا غذا واقعا حالمان را بهتر میکند؟
یکی از سوالات بنیادین این است که آیا این غذاها واقعا میتوانند تسکینی برای روان باشند؟ پاسخ کوتاه این است: بله، اما موقت و گاه پرهزینه. مصرف غذاهای شیرین یا پرچرب باعث ترشح دوپامین و سروتونین در مغز میشود دو انتقالدهندهی عصبی که با لذت، خلق مثبت و کاهش استرس مرتبطاند. اما این اثر تنها چند دقیقه یا ساعت دوام دارد. مطالعات رفتاری نشان دادهاند که خلق و خو پس از مصرف غذای عاطفی در کوتاه مدت بهبود مییابد، اما اغلب با احساس گناه، شرم یا نارضایتی از بدن همراه میشود. این دوگانه، یعنی آرامش آنی ـ شرم بعدی، خود میتواند چرخهای معیوب ایجاد کند که در آن فرد برای فرار از احساسات منفی، دوباره به خوردن پناه میبرد.
چه باید کرد؟
نخستین گام در مدیریت این الگوی رفتاری، پذیرش آن است. خوردن غذا برای تسکین هیجانات لزوما نشانهی ضعف یا بیارادگی نیست، بلکه رفتاری است ریشه دار در کارکردهای ذهنی و حتی تکاملی ما. اما زمانی که این رفتار تکراری، ناسالم یا مضر میشود، نیازمند مداخلهی آگاهانه است. یکی از مداخلات مؤثر، تغذیهی آگاهانه است. این روش بر تمرکز لحظه به لحظه بر فرایند خوردن، توجه به سیگنالهای بدنی مثل سیری یا گرسنگی و دوری از قضاوت دربارهی خود تمرکز دارد. تحقیقات نشان دادهاند که این شیوه میتواند میزان پرخوری هیجانی را کاهش دهد. راهکار دیگر، شناسایی الگوهای هیجانی منتهی به خوردن است. ثبت روزانهی احساسات، موقعیتها و نوع غذاهایی که در آن لحظات مصرف میشود، میتواند الگوهای پنهان را آشکار کند. در گام بعد، جایگزینی فعالیتهای غیرخوراکی برای پاسخ به احساسات پیشنهاد میشود: قدم زدن، صحبت با یک دوست، نوشتن، گوشدادن به موسیقی یا انجام فعالیتهای هنری.
در نهایت، اگر پرخوری هیجانی به الگویی مزمن تبدیل شده و موجب آسیب جسمی یا روانی شده باشد، مشاوره با روانشناس یا رواندرمانگر توصیه میشود. درمانهایی چون رفتاردرمانی شناختی میتوانند به بازسازی الگوهای فکری-هیجانی ناسالم کمک کنند. غذا فقط یک نیاز زیستی نیست، بلکه حامل مفاهیم پیچیدهی روانشناختی، اجتماعی و فرهنگی است. انتخاب غذای تسلی بخش در موقعیتهای هیجانی، پاسخی انسانی به درد، خستگی، بیحوصلگی یا ناامنی است. با این حال، اگر این انتخاب بهجای تسلی، بدل به تسلسل شود، بدن و ذهن ما آسیب خواهند دید. پرسیدن این سؤال که «من واقعا به چه چیزی نیاز دارم؟» میتواند آغاز تغییری مهم باشد. شاید پاسخ، شکلات نباشد؛ بلکه استراحت، ارتباط، یا حتی یک آغوش صمیمانه باشد.
روزنامه صبح ساحل
جدیدترین اخبار
آغاز ۲ مزایده بزرگ برای فروش ۱۱ هزار و ۷۹۰ میلیارد ریال اموال تملیکی در هرمزگان
آمریکا یک شهروند ۱۳ شرکت و ۸ کشتی مرتبط با ایران را تحریم کرد
ویروس کرونا شایع نشده است/ مردم نگران نباشند
اولین دادگاه دوومیدانیکاران ایرانی در کره جنوبی برگزار میشود
وزارت ارشاد: فیش حقوقی نادره رضایی صحیح است/ توضیحات ارشاد درباره فیش حقوقی خبرساز
اهالی جزیره هرمز صاحب سند مالکیت شدند
دستورالعمل جدیدی برای بیمه کارگران ساختمانی تدوین شد
تعیین تکلیف فوری پروژههای نیمهتمام بندرعباس ضروری است
سهشنبه چهارم شهریور حراج شمش طلا برگزار خواهد شد
قیمت این محصولات مدیران خودور افزایش مییابد
قیمت پایه سایپا بهزودی تعیین میشود
تعداد مبتلایان تب دنگی در هرمزگان به ۱۵ نفر اعلام کرد
افزایش نسبت کرونا در بین عفونتهای تنفسی
پرداخت ۸۴۰ میلیارد تومان بابت یارانه شیرخشک به داروخانهها
بانوی هرمزگانی در ترکیب تیم ملی