31

مرداد

1404


فرهنگی و هنری

02 مرداد 1404 09:44 0 کامنت

پیراهن آستین کوتاهم را پوشیده بودم و رفته بودم به مهمانی. این پیراهن آبی، یکی از لباس‌های پلوخوری‌ام بود. توی مهمانی آستین عرق گیرم از زیر آستین پیراهنم زده بود بیرون و من خبر نداشتم. یکی از مهمانان گفت:« فلانی، امشب حسابی تیپ زده‌ای‌ها.»

من نفهمیدم آن مهمان متلک پرانده است یا واقعاً تصور کرده من پیراهن مدل جدید پوشیده‌ام. علتش ماجرای دیگری است که الآن به عرض‌تان می‌رسانم:

چند روز پیش، رفته بودم به اداره که مواجب بگیرم. ماشین قراضه‌ام را زیر سایه‌ی درختی پارک کردم، در آینه‌ی ماشین سر و رویم را وارسی کردم و پیاده شدم. همان پیراهن یاد شده را به تن داشتم. این دفعه عرق گیر رکابی پوشیده بودم که آستینش از زیر آستین پیراهنم بیرون نزند. سینه‌ام را جلو داده بودم و سرم را بالا گرفته بودم و داشتم می‌رفتم به طرف بانک. از روبرو چند نفر آمدند و با بی‌اعتنایی از کنارم گذشتند. راه زیادی را طی کرده بودم که حس کردم پشت سرم چیزی روی زمین کشیده می‌شود. دست بردم به نواحی جنوبی و دیدم این دفعه هم حسابی تیپ زده‌ام.

مادرم رو بالشی کهنه‌ای را از وسط پاره کرده بود و به من داده بود که هنگام رانندگی، روی صندلی ماشین بیندازم تا پشتم عرق نکند. این دفعه این پارچه کهنه‌ی ریش ریش، گیر کرده بود به یکی از دکمه‌های عقب شلوارم و مرا تا بانک همراهی می‌کرد.

اول تعجب کردم از این که مردم تعجب نکرده‌اند، بعد دیدم که حق دارند. لابد فکر کرده‌اند این هم یک نوع مدل جدید است و با خودشان گفته‌اند اگر تذکر بدهیم شاید اُمل و عقب مانده به حساب بیاییم.

پارچه‌ی کهنه را از پشتم باز کردم و با آن عرقم را خشک کردم که معلوم نبود از گرماست یا خجالت و یا هر دو.

دیدگاه ها (0)
img
خـبر فوری:

دوگانه‌سوز کردن رایگان خودروهای شخصی کلید خورد