04

شهریور

1404


اجتماعی

28 تیر 1404 09:48 0 کامنت

اینستاگرام به‌مثابه ویترین روان‌درمانی

با گسترش فناوری و تغییر شکل ارتباطات انسانی، روان‌درمانی نیز از اتاق‌های بسته و جلسات محرمانه به پلتفرم‌های باز و عمومی کوچ کرده است. اینستاگرام، با قابلیت‌هایی چون استوری، ریلز، لایو و پست‌های تصویری، تبدیل به ویترینی برای بازنمایی نسخه‌ای خاص از روان‌درمانی شده است. در این فضا، همدلی در قالب کپشن‌های زیبا بازتولید می‌شود، رنج‌ها با موسیقی‌های پس‌زمینه روایت می‌شوند و درمان به شکلی دیداری، موجز و جذاب عرضه می‌شود. الگوریتم اینستاگرام، محتواهایی را ترجیح می‌دهد که در کوتاه‌ترین زمان، بیشترین درگیری هیجانی را ایجاد کند.

در چنین ساختاری، روایت‌های عمیق‌ و فرآیند محور روان‌درمانی مجال چندانی برای بروز نمی‌یابد. درمانگر ناگزیر است خود را با منطق این فضا هماهنگ کند: از زبان بدن گرفته تا نوع فونت و رنگ، از تیزرهای انگیزشی تا جملات قصار. بدین ترتیب، روان‌درمانی از یک فرآیند پیچیده و چندلایه، به فرمی نمایشی و مخاطب‌محور تقلیل پیدا می‌کند. در این میان، تجربه‌ی درمان نیز تغییر معنا می‌دهد.

مخاطب، به‌جای درگیر شدن در روندی عمیق، اغلب مصرف‌کننده‌ی محتوایی آماده و زیباشناسی‌شده می‌شود.

محتوایی که شاید لحظه‌ای احساس درک ‌شدن ایجاد کند، اما الزاما به تغییر پایدار یا رشد درونی منجر نمی‌شود.

آسیب‌شناسی محتوای روان‌شناسی اینستاگرام

با مرور پست‌های پرتکرار روانشناسان یا اینفلوئنسرهای سلامت روان در اینستاگرام، با الگوی نسبتا مشخصی مواجه می‌شویم: کاربرد گسترده‌ی مفاهیم تخصصی، بدون ارائه‌ی زمینه‌سازی علمی. اصطلاحاتی چون «دلبستگی ناایمن»، «اختلال شخصیت مرزی»، «ترومای پیچیده» و «نارسیسیسم» در متن‌ها و ویدئوهای کوتاه به کار می‌روند، بی‌آن‌که تفاوت آن‌ها با مشکلات هیجانی معمول یا ویژگی‌های شخصیت غیراختلالی روشن شود. این روند، علاوه بر آن‌که دقت علمی را قربانی جذب مخاطب می‌کند، زمینه‌ساز خودتشخیصی‌های غلط نیز می‌شود.

فردی که تجربه‌ی اضطراب یا طرد اجتماعی دارد، ممکن است خود را دچار اختلال اضطراب اجتماعی یا اختلال شخصیت دوری‌گزین بداند صرفا بر اساس یک اسلاید یا تستی آنلاین. روان‌شناسی، به‌جای آن‌که ابزاری برای کشف معنا شود، به زبان مصرفی عامه بدل می‌شود. در کنار این مسئله، شکل‌گیری بازار روان‌شناسی «مثبت‌اندیش» نیز قابل تامل است. پست‌هایی که از «ارتعاش مثبت»، «جذب» و «بازنویسی باورهای محدودکننده» سخن می‌گویند، اغلب بدون ریشه‌های نظری معتبر، تنها نقش مسکن‌های زودگذر را ایفا می‌کنند. همدلی در این فضا گاه به همدردی‌ سطحی و جملات کلیشه‌ای تنزل می‌یابد؛ جملاتی که بیشتر به قصد بازنشر طراحی شده‌اند تا حمایت واقعی.

روا‌ن‌درمانی در بستر نئولیبرالیسم دیجیتال

یکی از مهم‌ترین نقدهای روان‌شناسی انتقادی بر روان‌درمانی رایج، پیوند آن با گفتمان نئولیبرالی فردگرایانه است. در این گفتمان، رنج فردی حاصل «باورهای محدودکننده»، «عدم خوددوستی» یا «تنظیم‌نکردن هیجانات» تلقی می‌شود بی‌توجه به ساختارهای نابرابر اجتماعی، فقر، تبعیض، فشارهای طبقاتی یا خشونت‌های نهادی. این رویکرد در اینستاگرام تشدید می‌شود. روایت‌های پررنگی چون «تو مسئول زندگی خودتی»، «همه‌چیز از ذهن تو شروع می‌شود» یا «تنها مانع تویی» در ظاهر انگیزشی‌اند، اما در عمل، نوعی بارگذاری روانی بر دوش فردند.

فردی که درگیر اضطراب، افسردگی یا بی‌معنایی وجودی است، در این گفتمان، به‌جای همدلی و تحلیل علل چندلایه رنج، به تغییر فکر و انرژی دعوت می‌شود. در چنین فضایی، روان‌درمانی نه ابزاری برای آگاهی از ساختارهای نابرابر، بلکه ابزاری برای سازگاری مجدد با آن‌ها می‌شود. هدف دیگر رهایی یا تحول نیست، بلکه انطباق «بهتر» و «موفق‌تر» شدن در سیستمی است که خود مولد فشار روانی است. این همان جایی است که رواندرمانی دیجیتال، به‌جای اینکه مقاومت تولید کند، به بازوی نرم‌افزاری نظام موجود تبدیل می‌شود.

امکان‌های مثبت در دل تضادها

با همه‌ی نقدها، نمی‌توان انکار کرد که اینستاگرام امکان‌هایی واقعی نیز برای ترویج آگاهی روان‌شناختی فراهم کرده است. در کشوری که همچنان مراجعه به روان‌درمانگر در بسیاری از مناطق تابو تلقی می‌شود یا هزینه‌ی خدمات سلامت روان برای بسیاری غیرقابل‌دسترس است، مواجهه با محتوای روان‌شناختی می‌تواند اولین گام آگاهی‌بخش باشد. از سوی دیگر، اقلیت‌ها چه قومی، چه جنسی و چه طبقاتی توانسته‌اند در این فضا، صفحات حمایتی، گروه‌های همدلانه و گفتگوهای مؤثر شکل دهند.

برای نمونه، زنان قربانی خشونت، افراد کوییر یا سوژه‌های درگیر با افسردگی مزمن، از این بستر برای روایت‌گری و جستجوی همدلی بهره‌مند شده‌اند. با این حال، تاکید بر این امکان‌ها نباید باعث فراموشی مرزهای روان‌درمانی شود. آموزش دیدن، مجوز داشتن، سوپرویژن شدن، تجربه بالینی داشتن و پایبند بودن به اصول اخلاقی، همگی مولفه‌هایی‌اند که اینستاگرام نمی‌تواند جایگزین آن‌ها باشد. اطلاع‌رسانی می‌تواند گام اول باشد، اما درمان واقعی نیازمند فضایی امن، شخصی‌سازی‌ شده و مستمر است.

درمانگر یا اینفلوئنسر؟

روان‌درمانگرانی که در اینستاگرام فعال‌اند، با چالشی بنیادین مواجه‌اند: ایفای هم‌زمان دو نقش متعارض. از یک‌سو، آن‌ها باید حریم، رازداری، فروتنی و خویشتنداری حرفه‌ای را رعایت کنند و از سوی دیگر، در منطق اینستاگرام که بر دیده‌شدن، برندسازی فردی و تعامل مداوم بنا شده برای بقا ناچار به نمایش خود هستند.

در نتیجه، برخی از درمانگران، آگاهانه یا ناآگاهانه، از تجربه‌های درمان‌جویان، ماجراهای مطب، یا روایت‌های شخصی، برای جلب توجه بهره می‌گیرند. گاه شاهد روایت‌هایی از جلسات درمان هستیم که با موسیقی پس‌زمینه، نورپردازی و کپشن‌های احساس‌برانگیز همراه شده‌اند بی‌آن‌که مشخص باشد حریم روان‌درمان‌جو چگونه حفظ شده است.

مرز میان روایت‌گری حرفه‌ای و اینفلوئنسری شدن، در چنین فضایی بسیار باریک است. خطر اصلی، تبدیل رواندرمانگر به سوژه‌ی محوری محتواست در حالی‌که در روان‌درمانی، اصل بر تمرکز بر تجربه‌ی درمان‌جو است. وقتی «نمایش درمان» جای «فرآیند درمان» را می‌گیرد، اعتماد و اصالت درمان تهدید می‌شود.

اخلاق حرفه‌ای در عصر شبکه‌های اجتماعی

با توجه به گسترش فعالیت رواندرمانگران در فضای مجازی، بازنگری در آیین‌نامه‌های اخلاقی امری ضروری است. در اغلب کشورها، همچنان چارچوب‌های حرفه‌ای سنتی برای روابط درمانگر درمانجو حاکم است و نسبت به حضور در فضای مجازی کمتر راهنمایی صریح ارائه شده است.

سوالات جدی مطرح‌اند: آیا درمان‌گری که در اینستاگرام پست‌هایی شخصی یا حسی منتشر می‌کند، می‌تواند رابطه‌ی حرفه‌ای بی‌طرفانه‌ای با درمان‌جو برقرار کند؟ آیا لایک‌ها، کامنت‌ها و تعامل‌های عمومی، مرزهای درمان را نمی‌شکنند؟ آیا درمانگر می‌تواند هم‌زمان در اتاق درمان و در اکسپلور باشد؟

شفاف‌سازی این مرزها، هم برای حفظ سلامت درمانگران مهم است و هم برای محافظت از درمان‌جویان. فراتر از آن، نقد فرهنگ سلبریتی‌سازی در حوزه‌ی روانشناسی نیز ضروری‌ست فرهنگی که بیش از آن‌که بر تخصص، تجربه یا اتیک حرفه‌ای استوار باشد، بر شهرت، جذابیت ظاهری و تعداد دنبال‌کننده‌ها تکیه دارد.

روان‌درمانی در اینستاگرام پدیده‌ای پیچیده و چندوجهی‌ست: از یک‌سو، فرصتی برای آگاهی‌رسانی، کاهش شرم و افزایش دسترسی به اطلاعات سلامت روان فراهم می‌کند و از سوی دیگر، با خطر فروکاست‌گرایی، سطحی‌سازی و بازارسازی برای رنج روانی همراه است. حضور درمانگران در این فضا، در کنار امکان ایجاد پیوند با مخاطب گسترده‌تر، می‌تواند به آسیب حرفه‌ای و ابهام در مرزهای درمان نیز منجر شود. در جهانی که رنج‌ها عمومی شده‌اند و همدلی قابل بازنشر است، وظیفه‌ی روان‌درمانگران فراتر از تولید محتواست آن‌ها باید حافظان سلامت روان جمعی باشند، نه تنها بازیگران موفق صحنه‌ی دیجیتال. اینستاگرام می‌تواند ابزار باشد نه هدف. و روان‌درمانی، اگر قرار است درمان بماند، باید از سطح تصویر عبور کند و به عمق تجربه بازگردد.

دیدگاه ها (0)
img
خـبر فوری:

طوفان گردوخاک در بندرعباس در ۳ شهریور ۱۴۰۴؛ هشدار برای شهروندان و رانندگان