اجتماعی
آیا فقر فقط یک وضعیت اقتصادی است؟ یا چیزی فراتر از نداشتن پول است؟ وقتی از فقر سخن میگوییم، ذهن اغلب ما به سمت کمبودهای مالی، نداشتن شغل پایدار یا ناتوانی در تامین نیازهای اولیه معطوف میشود. اما آیا فقر فقط در کیفپول ما ساکن است؟ یا ریشههای آن به لایههای عمیقتری از وجود، تا مغز و شبکههای عصبی، نفوذ میکند؟ پژوهشهای جدید در حوزه روانشناسی شناختی و علوم اعصاب نشان میدهند که وضعیت اقتصادی اجتماعی افراد نقشی کلیدی در شکلدهی عملکرد مغزی، رفتار، توانایی شناختی و حتی نحوه پردازش احساسات ایفا میکند. در سال ۲۰۲۴، پژوهشی از یی جیانگ و همکارانش در دانشگاه چین، در رسانهی علمی "سای پست" بازتاب یافت و به بررسی دقیق همین مسئله پرداخت.
آنها با تحلیل دادههای ۴۲۴۳ نوجوان چینی، به این نتیجه رسیدند که افراد با پیشزمینه اقتصادی-اجتماعی پایین، تفاوتهای معناداری در ساختار مغز و نحوه اتصال شبکههای کلیدی عصبی نشان میدهند؛ شبکههایی مانند شبکه پیشفرض مغزی که در خودآگاهی، حافظه و تنظیم هیجانات نقش دارند. این تفاوتهای عصبی، با پیامدهای روانشناختی چون افت حافظه، کاهش تمرکز، حساسیت هیجانی و در مواردی، فرسودگی شناختی همراهاند. در این مقاله، با تکیه بر دادههای این پژوهش و سایر منابع علمی، تلاش میشود نگاهی روانشناختی و اجتماعی به این پدیده داشته باشیم: اینکه چگونه نابرابری اجتماعی، نهفقط بر رفاه اقتصادی، بلکه بر ساخت ذهن و مسیر روانی انسان نیز تاثیر میگذارد. در سالهای اخیر، پژوهشهای روانشناسی و علوم اعصاب نشان دادهاند که جایگاه اقتصادی-اجتماعی افراد، بهویژه در دوران حساس رشد، اثراتی عمیقتر از تصور معمول دارد؛ اثراتی که تا درون مغز نفوذ میکنند و مسیر زندگی فرد را از همان ابتدا قالببندی مینمایند. نابرابری اقتصادی دیگر تنها به تفاوت در خانه، مدرسه یا سبک زندگی محدود نمیشود؛ بلکه ردی در سیمکشی مغز و الگوهای رفتاری ما بهجا میگذارد. این تفاوتها نه صرفا ناشی از کمبود آموزشی یا تغذیه ضعیف، بلکه نتیجهی انباشتهشدن فشار روانی مزمن، ناایمنی محیطی و کاهش فرصتهای تعامل اجتماعیاند. این مقاله، با تکیه بر دادههای پژوهش و ترکیب آن با نظریات روانشناسی اجتماعی، به این میپردازد که چگونه فقر، نه فقط بر بدن، بلکه بر ذهن و مغز نیز سایه میافکند. و از آن مهمتر: آیا میتوانیم این زخم پنهان را ترمیم کنیم؟
چگونه فقر مغز را شکل میدهد؟
مغز ما همانقدر که از درون ساخته میشود، از بیرون نیز شکل میگیرد. تجربههای زندگی، نوع تغذیه، محیط خانه، کیفیت آموزش و روابط اجتماعی همگی در مسیر رشد و اتصال سلولهای مغزی نقش دارند. پژوهش یی جیانگ و همکارانش نشان داده که جایگاه اقتصادی اجتماعی فرد، یکی از تعیینکنندهترین عوامل در این شکلگیری است.
افرادی که در خانوادهها یا محلههای محروم رشد میکنند، نهفقط با کمبود منابع بیرونی، بلکه با دگرگونی در ساختار و کارکرد مغز مواجهاند. یکی از مهمترین تفاوتها در شبکهای بهنام شبکه پیشفرض مغز دیده میشود، شبکهای که در پردازشهای درونی مثل یادآوری خاطرات، برنامهریزی آینده و حتی شکلگیری تصویر ذهنی از خود، نقش کلیدی دارد. در افرادی با طبقه اجتماعی پایین، اتصال این شبکه با سایر بخشهای مغز ضعیفتر گزارش شده است. به زبان سادهتر، فقر نه فقط باعث میشود فرد منابع کمتری در بیرون داشته باشد، بلکه در درون هم ذهنش با اختلال در خودآگاهی، تمرکز، یا تفکر بلندمدت مواجه میشود. در مقابل، پژوهشگران مشاهده کردهاند که شبکههای دیگری مانند شبکههای حسی حرکتی یا شبکههای زیرقشری مغز در این افراد بیشفعالتر شدهاند. این موضوع میتواند پاسخی سازگارانه به محیطهای پرتنش و غیرقابل پیشبینی باشد: مغز میکوشد بقا را بر تحلیل و واکنش سریع را بر تامل ترجیح دهد. چنین بازتنظیمی در اتصالات مغزی، شاید کمک کند فرد با محیط دشوارش کنار بیاید، اما به بهای سنگینی برای عملکرد شناختی و هیجانی تمام میشود. بهبیان دیگر، فقر تنها سبک زندگی را عوض نمیکند، بلکه سبک فکر کردن را هم بازنویسی میکند.
اثر در مراحل مختلف رشد
تاثیر نابرابری اقتصادی-اجتماعی بر مغز و روان انسان موضوعی نیست که تنها به دوران بزرگسالی یا نوجوانی محدود باشد. از همان دوران جنینی، شرایط اقتصادی خانواده آغاز به شکلدهی به بدن و مغز کودک میکند. تغذیه ناکافی مادر، اضطرابهای مالی و محیطهای پرتنش، میتوانند رشد مغز جنین را مختل کنند. کودکانی که در این شرایط به دنیا میآیند، معمولا با وزن پایینتر و سیستم عصبی حساستری متولد میشوند. در دوران کودکی، اگر خانواده نتواند محیطی ایمن، تغذیه مناسب، و محرکهای ذهنی مانند کتاب، بازی فکری یا ارتباط موثر فراهم کند، مغز کودک فرصت کافی برای رشد نواحی مهمی چون قشر پیشپیشانی مسول تصمیمگیری و کنترل هیجان را از دست میدهد. این کمبود به مرور باعث افت تمرکز، افزایش تحریکپذیری و ضعف در مهارتهای اجتماعی میشود.
در نوجوانی، که دورهی حساس شکلگیری هویت و آیندهنگری است، فقر میتواند مسیر ذهنی را به سوی ناامیدی، اضطراب مزمن و کاهش خودباوری سوق دهد. این نوجوانان بیشتر در معرض ترک تحصیل، رفتارهای پرخطر و مشکلات سلامت روان قرار دارند. بهبیان دیگر، فقر، نه یک ضربه ناگهانی، بلکه زنجیرهای از مداخلات پیدرپی بر ذهن و بدن است زخمی تدریجی که از تولد آغاز میشود و در هر مرحلهی رشد، چهرهای تازه میگیرد.
پیامدهای شناختی و رفتاری
کاهش دسترسی به منابع اقتصادی و روانی در کودکان و نوجوانان، تنها به ضعف در امکانات بیرونی ختم نمیشود، بلکه اثر مستقیمی بر عملکرد شناختی و الگوهای رفتاری آنها دارد. کودکانی که در محیطهای محروم رشد میکنند، بیشتر درگیر استرس مزمن، تنش خانوادگی و ناایمنی اجتماعی هستند. این فشارها مستقیما بر مغز در حال رشد اثر میگذارند، بهویژه در نواحیای که مسئول حافظه کاری، تصمیمگیری و تنظیم هیجانات هستند. پژوهشها نشان میدهند این کودکان در مقایسه با همسالان خود تمرکز ضعیفتری دارند، سریعتر دچار خستگی شناختی میشوند و در شرایط چالشبرانگیز، بهجای حل مسئله، واکنشهای هیجانی یا پرخاشگرانه از خود نشان میدهند. در نوجوانی، این اختلالات میتوانند به افت تحصیلی، بیزاری از یادگیری، گرایش به رفتارهای پرخطر یا انزوا منجر شوند. به این ترتیب، نابرابری اجتماعی نهتنها آیندهی تحصیلی و شغلی را تضعیف میکند، بلکه الگوی ارتباطی فرد با خود و دیگران را نیز مختل میسازد.
پیامدهای اجتماعی
برای فهم کامل اثرات نابرابری اقتصادیـاجتماعی، کافی نیست تنها به درون فرد نگاه کنیم باید با دیدی گستردهتر، تاثیر ساختارهای اجتماعی بر روان انسان را نیز در نظر بگیریم. روانشناسی اجتماعی به ما امکان میدهد بفهمیم که چگونه فقر، نهفقط یک وضعیت فردی، بلکه یک تجربه جمعی است که از طریق نهادها، سیاستها، و هنجارهای فرهنگی به ذهن انسان نفوذ میکند.
در این رویکرد، بهجای سرزنش فرد برای «ناتوانی»هایش، پرسشهایی بنیادیتر مطرح میشود: چه محیطهایی فرصت رشد را از کودک میگیرند؟ چه نوع مدرسه یا محلهای مغز را در معرض فرسایش قرار میدهد؟ چگونه نگاه جامعه به فقرو موفقیت باعث تقویت احساس شرم، انزوا یا ناکافیبودن در افراد میشود؟ این رویکرد همچنین به ما یادآور میشود که احساساتی مثل بیانگیزگی، ناامیدی، یا پرخاشگری در چنین شرایطی، نه بیماریهای فردی، بلکه واکنشهایی منطقی به ساختارهای ناعادلانهاند. این نگاه، راه را برای سیاستگذاریهای انسانیتر، مداخلات رواناجتماعی موثرتر و در نهایت جامعهای سالمتر باز میکند.
بازسازی جامعه
یافتههای علمی در مورد تاثیر نابرابری اقتصادیـاجتماعی بر ساختار مغز و رفتار، پیام روشنی برای سیاستگذاران دارند: اصلاح صرفا اقتصادی کافی نیست، بلکه باید روان، آموزش و فرهنگ را نیز بازسازی کرد. اگر مغز در بستر تجربهها شکل میگیرد، پس سرمایهگذاری در محیطهایی که این تجربهها را غنی میسازند مانند مدارس باکیفیت، آموزش عاطفیـاجتماعی، کتابخانههای عمومی، فضاهای بازی ایمن و مشاوره درونمدرسهای نه یک اقدام حمایتی، بلکه یک استراتژی پیشگیرانه برای توسعه انسانی است. مداخلات زودهنگام در دوران کودکی و نوجوانی، از جمله آموزش مهارتهای شناختی و هیجانی، میتوانند اتصال شبکههای مغزی را بهبود بخشیده و اثرات فقر را کاهش دهند. حتی ایجاد فرصتهایی برای تجربه همدلی و مشارکت اجتماعی، بهویژه در مدارس، میتواند به بازسازی حس پیوند اجتماعی کمک کند؛ حسی که مغزهای تحت فشار، بیش از هر چیز از آن محروماند.
در نهایت، به جای فردیسازی رنج، آن را در بافت اجتماعیاش بفهمیم. فقر تنها یک مسئله مالی نیست یک تجربهی عصبیـروانی است که در معماری مغز حک میشود و اگر مغز، قابل تغییر است، جامعه هم قابل ترمیم است. با مداخلههای سنجیده، میتوان چرخهی نابرابری را شکست و به نسلی کمک کرد که ظرفیت خود را زندگی کند، نه اینکه تنها زنده بماند.
روزنامه صبح ساحل
جدیدترین اخبار
برگزاری آزمون استخدامی وزارت بهداشت در ۲۷ شهریور
سامانههای هوشمند، راهحل مقابله با کالاهای جعلی سلامتمحور
دو خط حمل و نقل دریایی در هرمزگان تا پایان سال راهاندازی میشود
عرضه سوخت در جایگاه بلال بندرعباس از سرگرفته شد
وام مسکن ایثارگران ۱۴۰۴ با سقفهای جدید اعلام شد
تغییر مجری برنامه حاشیهدار تلویزیون درباره «چای ماچا»
جزییات اجرای قانون حذف یارانه دهکهای بالای درآمدی اعلام شد
توقف دختران هندبال ایران برابر پرافتخارترین تیم آسیا
بهرهبرداری از ۶۲ پروژه بهداشتی و درمانی با اعتبار ۸۷۵ میلیارد تومان
افزایش آمبولانسهای هرمزگان به ۳۵ دستگاه
۱۴ میلیون کودک دچار سوءتغذیه در ایران/ وزارت بهداشت: اعتراض کردیم، گزارش خلاف واقع است
احتمال ثبت نام جدید مسکن ملی
سود 300 میلیون تومانی برای وام جدید مسکن
ایلان ماسک متهم به سرقت برند تجاری یک شرکت گیمینگ شد
شروع واریز معوقات بازنشستگان تامین اجتماعی از دو هفته آینده
احتمال ثبت نام جدید مسکن ملی