06

شهریور

1404


اجتماعی

07 خرداد 1404 12:32 0 کامنت

به گزارش صبح ساحل، بیایید از یک واقعیت انکارناپذیر آغاز کنیم: نسل جدید دانش‌آموزان، دیگر برای یک «نیم‌نمره» جان نمی‌دهد. اگر اشتباهی در پاسخ‌هایشان وجود داشته باشد، خیلی از آن‌ها حتی دلیل کسر نمره را نمی‌فهمند. در حالی که دهه شصتی‌ها و هفتادی‌ها، با دقتی وسواس‌گونه بر هر واژه و تعریف مسلط می‌شدند، نسل زِدی‌ها در فضایی رشد کردند که نمره، ارزشی نمادین دارد و عبارت‌های کلی و توصیفی جای «چند از بیست»‌های سابق را گرفته است.

در دهه‌های گذشته، نیم‌نمره می‌توانست تفاوت بین قبولی و مردودی یا حتی میان رشته دلخواه و رشته‌ای نامطلوب باشد. اما نظام آموزشی امروز، آن‌قدر بر مدار شعار، ناهماهنگی و بی‌هویتی می‌چرخد که دانش‌آموز تا پایه دهم هم نمی‌داند دقیقاً باید با کتاب چه‌طور برخورد کند. «خط‌به‌خط بخوان» توصیه‌ای تازه‌وارد در ذهن بسیاری از دانش‌آموزان شده است. چرا؟ چون سال‌ها با توصیفاتی بزرگ شدند که دقیق نبودند و نظامی که در ظاهر آسان‌گیر بود، اما در واقع به آن‌ها پشت کرد.

کرونا؛ آغاز یک انحطاط پنهان

برای درک بهتر وضعیت فعلی، کافی است به نسل دانش‌آموزان کنکوری امروز نگاه کنیم؛ آن‌هایی که در پایه هفتم بودند، کرونا از راه رسید. در دورانی که باید پایه‌های علمی‌شان محکم می‌شد، اسیر کلاس‌های مجازی، اختلالات اینترنت، فضای غیردرسی و حواس‌پرتی شدند. یادگیری در فضای Adobe Connect و اپلیکیشن «شاد» نه‌تنها نتوانست جای مدرسه فیزیکی را بگیرد، بلکه بخش بزرگی از حس تعلق به مدرسه و آموزش را از بین برد.

نسلی که در کلاس‌های آنلاین و محیط‌های نامنظم رشد کرد، حالا در سال دوازدهم از او انتظار می‌رود با دقت و مهارت و فهم عمیق وارد آزمون‌های نهایی شود. اما آیا چنین انتظاری منصفانه است؟ وقتی دانش‌آموزان، سه سال طلایی پایه‌سازی علمی را از دست داده‌اند، چطور می‌توان از آن‌ها عملکردی در سطح استانداردهای بالا خواست؟

تعطیلی‌ها و وعده‌های بی‌سرانجام

مشکلات اما تنها به کرونا ختم نمی‌شود. تعطیلی‌های مکرر، اعتراضات اجتماعی، کاهش امنیت روانی، تغییرات ناگهانی در برنامه درسی و زمان امتحانات، همگی به بخشی از واقعیت آموزش تبدیل شده‌اند. آموزش دیگر یک مسیر قابل‌پیش‌بینی نیست. هیچ دانش‌آموزی مطمئن نیست که سال تحصیلی‌اش به‌درستی تمام خواهد شد یا نه. این بی‌ثباتی، بیش از هر چیز به پیکره یادگیری آسیب زده و نظام آموزشی را از اعتبار تهی کرده است.

آموزش، نه ابزار رشد، که مانع فهم

شاید تلخ‌ترین بخش ماجرا این باشد که آموزش، که باید وسیله‌ای برای رشد، دقت و مسئولیت‌پذیری باشد، خودش به مانعی برای فهم و انگیزه تبدیل شده است. کافی است نگاهی به کتاب‌های درسی دبیرستان بیندازیم.

شیمی دبیرستان دیگر کتابی منسجم و هدفمند نیست؛ فصل‌ها پراکنده، مفاهیم ناقص و زبان بیان پیچیده است. کتاب زبان انگلیسی هم به مجموعه‌ای از فعالیت‌های بی‌هدف بدل شده که نه مهارت شنیداری و گفتاری را تقویت می‌کند و نه درک زبانی را بالا می‌برد.

کاهش ساعات آموزش، فرسایش انگیزه

از سوی دیگر، کاهش ساعات آموزشی و تعطیلی پنج‌شنبه‌ها نیز به فرسایش فرآیند یادگیری دامن زده است. در دهه‌های گذشته، سال تحصیلی تا اواخر خرداد ادامه داشت و کلاس‌های فوق‌برنامه، پایه‌ علمی را قوی می‌کرد. اما امروز بسیاری از مدارس، از نیمه اردیبهشت به حالت نیمه‌تعطیل درمی‌آیند و دانش‌آموز، با ساعات آموزشی کمتر، باید حجم بیشتری از مطالب سنگین را در زمان کوتاه‌تر یاد بگیرد.

معلمان خسته، نظام آموزش فشل، دانش‌آموزان سردرگم

معلمان نیز از این بحران آموزشی بی‌نصیب نمانده‌اند. با حقوقی ناچیز و انگیزه‌ای که روزبه‌روز کاهش می‌یابد، بسیاری از معلمان به جای آموزش مؤثر، فقط ساعات کلاس را «ردیف» می‌کنند. آن‌ها که زمانی قهرمانان علم و دانش بودند، حالا بیشتر شبیه نگهبانانی شده‌اند که باید فقط حضور بزنند و مراقب باشند نظم کلاس حفظ شود. آموزش عمیق، گفت‌وگو، تحلیل و تشویق به تفکر، عملاً جایی در این کلاس‌ها ندارد.

امتحانات نهایی؛ جایی برای گیجی و سردرگمی

و حالا امتحانات نهایی. قرار بود این آزمون‌ها نقطه تلاقی عدالت آموزشی و سنجش دقیق باشد. اما حقیقت؟ اغلب سؤالات به‌جای وضوح، با ابهام و دوپهلو بودن تنظیم شده‌اند. درس ادبیات فارسی، که باید مهد عشق به زبان و معنا باشد، حالا به جایی برای ترس و تنفر بدل شده است. سؤالاتی که گاه چند برداشت دارند، باعث می‌شوند دانش‌آموز حتی نداند کدام پاسخ را باید انتخاب کند.

برچسب «نسل لوزر»؛ بی‌انصافی جامعه نسبت به نسل بحران‌زده

در این میان، جامعه نیز به‌جای درک، برچسب می‌زند. نسل امروز، که قربانی تغییرات بی‌پایه و آموزش بی‌ثبات است، با واژگانی چون «نسل بی‌عرضه»، «نسل تنبل» یا «نسل لوزر» قضاوت می‌شود. اما آیا بی‌انگیزگی این نسل، انتخاب خودشان بود؟ یا نتیجه محیطی است که به‌جای تقویت توانایی‌ها، آن‌ها را با فشار و سردرگمی خفه کرد؟

گفت‌وگو با بهادر کامران، مدرس ریاضی و فیزیک و کارشناس آموزش در هرمزگان

بهادر کامران، معلمی با سال‌ها تجربه در تدریس ریاضی و فیزیک از نزدیک، شاهد تحولات آموزش در سال‌های اخیر بوده است. او در گفت‌وگویی با ما، بخشی از دلایل افت تحصیلی گسترده را چنین تحلیل می‌کند:

ضربه کرونا به پایه آموزشی

کامران تأکید می‌کند که دانش‌آموزان امروزی، در پایه هفتم و هشتم با کرونا مواجه شدند؛ سال‌هایی حیاتی برای ساختن پایه ریاضی، علوم و درک مفاهیم.

کلاس‌های مجازی پر از اختلال و عدم حضور واقعی در مدرسه، باعث شد این نسل از همان ابتدا عقب بیفتد. او معتقد است یکی از دلایل مهم کاهش انگیزه در نسل جدید، افول افق شغلی روشن است.

به گفته او، قبلاً دانش‌آموز می‌دانست اگر مثلاً مهندسی برق بخواند، وارد بازار کار می‌شود؛ اما حالا رشته ریاضی پر از ناامیدی است و حتی مدرک فوق‌لیسانس هم تضمینی برای شغل آبرومند نیست.

در رشته تجربی هم، او به آماری اشاره می‌کند که از ده نفر اول کنکور پزشکی، نه نفرشان به‌جای تخصص‌های حیاتی به حوزه زیبایی روی آورده‌اند؛ چون درآمد بیشتری دارد.

آموزش سرگردان و کتاب‌های متناقض

کامران می‌گوید نظام آموزشی در به‌روزرسانی محتوا هم سرگردان است. به عنوان نمونه، در فیزیک، نمادها و نشانه‌گذاری‌ها چندین‌بار تغییر کرده‌اند و دوباره به حالت قبل برگشته‌اند.

حجم مطالب هم به‌طور غیرمنطقی کم یا زیاد می‌شود و بسیاری از مفاهیم کاربردی حذف شده‌اند، در حالی که مطالب فرعی باقی مانده‌اند.

به باور او، نظام توصیفی در دبستان، باعث کاهش مسئولیت‌پذیری و دقت شده است. دانش‌آموزی که سال‌ها با برچسب «خوب» و «عالی» بزرگ شده، ناگهان در پایه دوازدهم با مفهومی به‌نام «رتبه» و «۲۵ صدم اختلاف» مواجه می‌شود؛ این دوگانگی، به‌شدت استرس‌زا و مخرب است.

شکاف بین ذائقه نسل جدید و متدهای قدیمی

کامران معتقد است که آموزش هنوز همان شکل ۲۰ سال پیش را دارد در حالی که نسل جدید دیگر نه در کوچه فوتبال بازی می‌کند، نه کتاب چاپی را به سادگی می‌پذیرد. دنیای آن‌ها دیجیتال است، اما نظام آموزشی برای آن طراحی نشده است.

آموزش در ایران به نقطه‌ای رسیده که نه‌تنها توان تربیت نسل دقیق، مسئول و کنجکاو را ندارد، بلکه خود به مانع اصلی برای یادگیری تبدیل شده است. تغییرات سطحی، سیاست‌گذاری‌های سردرگم، بی‌ثباتی محتوایی و فاصله با واقعیت‌های زندگی دانش‌آموزان، ما را به لبه پرتگاه برده است.

نسل امروز نه تنبل است و نه بی‌ارزش؛ آن‌ها آینه جامعه‌ای هستند که آموزش را جدی نگرفته و حالا خودش در آن تصویر تار و درهم‌شکسته منعکس شده است. اگر بخواهیم این نسل را نجات دهیم، باید دست از سرزنش برداریم و برای اصلاحی واقعی آستین بالا بزنیم؛ اصلاحی عمیق، بنیادی و نه فقط برای ظاهرِ سندهای آموزشی، بلکه برای جان آموزش.

دیدگاه ها (0)
img
خـبر فوری:

هشدار فوری گوگل: کاربران جیمیل رمز عبور خود را تغییر دهند!