25

شهریور

1404


فرهنگی و هنری

23 اسفند 1402 08:14 0 کامنت
یه روز یه رمان نویسی هیچ کدوم از رمان‌هاش مجوز نگرفت و چاپ نشد.
اونم لج کرد دیگه رمان ننوشت. گفتن می‌خوای چی کار کنی؟ گفت خطم خوبه می رم پشت وانت‌ها شعر می‌نویسم. کارش رو شروع کرد و پشت اولین وانت نوشت: بر چشم بد لعنت. این زندگی بازیه کی از عمرش راضیه؟ ابر گریونه دلم تنگه برای روزهایی که آفتاب دلپذیر بهاری خودش را از پشت پرچین نمایان می‌ساخت و ستیغک‌هایش آرام آرام جان مرا... بقیه را پشت وانت بعدی بخوانید!
ابراهیم رها

روزنامه صبح ساحل

دیدگاه ها (0)
img
خـبر فوری:

قیمت طلا افزایشی شد